مولانا

مولانا

بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بی‌تقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست

۱

چون شنیدی بعضی اوصاف بلال

بشنو اکنون قصهٔ ضعف هلال

۲

از بلال او بیش بود اندر روش

خوی بد را بیش کرده بد کشش

۳

نه چو تو پس‌رو که هر دم پس‌تری

سوی سنگی می‌روی از گوهری

۴

آن‌چنان کان خواجه را مهمان رسید

خواجه از ایام و سالش بر رسید

۵

گفت عمرت چند سالست ای پسر

بازگو و در مدزد و بر شمر

۶

گفت هجده هفده یا خود شانزده

یا که پانزده ای برادرخوانده

۷

گفت واپس واپس ای خیره سرت

باز می‌رو تا بکس مادرت

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 572

نظرات

user_image
رضا
۱۳۹۳/۰۶/۰۳ - ۰۱:۲۹:۰۷
من با مولوی کیف میکنم از بی پروایی در سخن
user_image
مهدی
۱۳۹۴/۰۵/۲۱ - ۰۱:۲۹:۰۵
بیت آخر : گفت واپس واپس ای خیره سرت / باز می‌رو تا بکس مادرت!!!! من اشتباه می خونم! یا واقعا بی پروا!! بی ادبی کرده؟!؟
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۸/۲۳ - ۲۳:۵۶:۲۵
در نسخه قدیمی مصرع آخر بصورتباز می رو تا فرج مادرت نوشته شده
user_image
بیبسواد
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۰۵:۰۲:۱۹
تا به فرج مادرت، یا تا به کس مادرت در هر حال نشان از زبان فاخر و چنانکه هواداران میگویند قرانی!!آقای بلخی دارد.
user_image
مسعود سعیدی
۱۳۹۴/۰۸/۲۴ - ۰۶:۰۰:۵۷
اگر مولوی از زبان قرآن می گوید که در قرآن چنین ندیدیمولی مسلم است که چنین بی پروایی در سخن ِهم عصران مولوی نیست ، مگر به طنز که ایرادی نیستاین گونه سخن ، مولوی را از اوج عزت به حضیض ذلت و فضاحت می کشاند لا اقل در چشم منعفت کلام نزد ادیبان و بزرگان مقدس استو حرمت زبان از اصول بینش فرهیختگان
user_image
فریدون
۱۳۹۵/۰۷/۲۱ - ۲۰:۵۹:۴۹
گفتار مولانا برای تمام انسان های دنیا میباشد. بعضی ها به زبان شیرین گپ را میفاهمند و بعضی به زبان تلخ. مولانا میخواهد همه را بفهماند. من به هر جمعیتی نالان شدمجفت بدحالان و خوش‌حالان شدموی این ها همه سیمبولیک میباشد.ای برادر قصه چون پیمانه‌ایستمعنی اندر وی مثال دانه‌ایستدانهٔ معنی بگیرد مرد عقلننگرد پیمانه را گر گشت نقل
user_image
فریدون
۱۳۹۵/۰۷/۲۱ - ۲۱:۰۲:۳۵
میفهمند
user_image
محمد
۱۳۹۶/۰۴/۰۳ - ۲۲:۳۷:۲۵
عرض ادب خدمت دوستان جناب بیسواد خب کمی کسب سواد کن بعد نظرت را در معرض دید افراد قرار بده چنان میگویی در قرآن ندیدم انگار حافظ کل و مفسر درجه یک قرآنی در آیه ی دورازدهم سوره ی تحریم در رابطه با حضرت مریم میفرماید "التی أحصنت فرجها" گذشته از اینکه استعمال فرج اگر هم در قرآن نبود هیچ استهجانی نداشت،زیرا کنایه است.
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۰۴/۰۴ - ۰۲:۱۴:۴۶
نه شعرش ادیبانه است و نه ادبش هر یاوه ای را به خورد مردم دادن ، هنر نیستحرف دیگری نداشت ؟
user_image
بی سواد
۱۳۹۶/۰۴/۰۴ - ۱۶:۴۲:۲۹
جناب محمد خوب است سرکار هم کمی ادب کسب فرماییدمن نگفتم در قرآن ندیده ام یا مفسر قرآنمآیه ای هم که شما میفرماییددلالت بر پاکدامنی مریم عمران ( علیهاسلام ) دارد و نمی گوید سرت به..........مادرت!!!
user_image
محسن حسن وند
۱۳۹۶/۰۹/۰۵ - ۰۷:۴۶:۳۱
ببا سلام اکثر کتب مرجع علما ی دینی ما از قبیل حلیته المتقین و رساله های توضیح المسائل مملو از این کلمات واین موضوعات به ظاهر رکیک است ولی صرفا با این تفاوت که در آن کتب به جای واژه های پارسی از کلمات عربی مانند فرج و لواط و... استفاده شده است آنهم در موارد عجیب و غریبی مانند جماع با عمه، دخول تا ختنه گاه و... در ضمن این اعضای شریف و حقیقتا مقدس بدن اگر این چنین باشد که حتی نام بردن آنها تا این حد قبیح باشد پس چرا خداوند آنها را خلق کرده است و چرا اشرف مخلوقات از آن دریچه ها نخست از بدن پدر خارج وسپس از دریچه متقابل آن وارد بدن مادران می شود و نهایتا نیز از آن قسمت خارج می شود. توجه داشته باشید که در: اینما تولوا فثم وجه اللههرجا یک سور عمومی است به معنای هرجا، حتی آنجاها
user_image
احمدپور
۱۳۹۸/۰۴/۱۷ - ۰۸:۴۷:۲۰
از منظر بزرگان دنیا که آثار مولانا را خوانده اند همگی اذعان میدارند که معنای بلند اشعار و آثار مولانا مانند ندارد0ولی هرکس به اندازه فهمش و ظرف فکریش از آن میتواند برداشت کند0امیدوارم هرروز بر توانایی درکمان بیفزاییم تا از این باران پربرکت بهره بیشتری ببریم0بزرگان شیعه مانند علامه طباطبایی و جعفری و000دانش خود را درمقابل مولانا ناچیز میدانند و در کتابهایشان با افتخار استدلالهایشان را با اشعار مولانا ختم میکنند0
user_image
بی نام
۱۳۹۸/۰۹/۱۵ - ۰۷:۲۰:۱۱
ببینید احتمال اینکه این کلام مولانا لفظ رکیک باشد، هستاما ممکن است منظورش این چنین باشد که:《 تو ای جوان که سن خود را نمیدانی بهتر است از محلی که به این دنیا آمدی باز گردی.》(که آن محل رحم مادرش است.)
user_image
علی زینلی
۱۳۹۹/۱۲/۰۱ - ۰۷:۱۸:۴۶
منطقه امن یا مناطق امن، همان مسائل و موضوعات فکری یا جاهای آشنایی ست که ذهن و روان انسان به آنجا آشنایی و وابستگی دارد. حتی اگر آن مسائل دردآور هم باشد؛ برای ذهن آشناست. به این جهت که، چسبیدن به "دردهای آشنا" بهتر از "ترس از تغییر" و روبرو شدن با مسائل جدید و ناشناخته است. بنابراین "ذهن به منطقه امن عقب گرد می کند" و "به وابستگی ها پناه می برد" و از تجربه کردن ناشناخته ها می ترسد. بعنوان مثال بهترین جا برای جنین، رحم تنگ و تاریک "مادر" است. در مثال، مادر همان منطقه امن_موضوع چسبیدن ذهن به منطقه امن و رها نکردن دردهای آشنا و روبرو نشدن با مسائل ناشناخته_است. گر جنین را کس بگفتی در رحمهست بیرون عالمی بس منتظماو بحکم حال خود منکر بدیزین رسالت معرض و کافر شدیجنس چیزی چون ندید " ادراک" اونشنود "ادراک" منکرناک اوآخرین مرحله ی ذهن، درک است؛ درک... معلمان و اساتید معنوی و انبیا می خواهند ذهن انسان را از چسبیدن به همین منطقه امن بیرون بیاورند و به مرحله ادراک فلسفه خلقت برسانند.آنها مانند قابله هایی هستند که اذهان حامله را از درد و زاییدن فارغ می کنند. ذهن هم که نمی خواهد به این آسانی با درد زاییدن درگیر و روبرو شود. بنابراین به همان درد و سنگینی بار حامله می چسبد. هر موقع "دردِ از تغییر نکردن" بیشتر از "ترسِ از تغییر کردن" باشد فارغ می شود. درد مریم را به خرما بُن کشید(مولانا) ذهن در مثل، "مریم حامله" ای ست که جنین در خود دارد... عرفان عالمی ست که آدمی را در خود غرق می کند و عقلش را می پراند. این سخن پایان ندارد باز گرد... خلاصه، داستان این است که هلال بنده ای مخلص بود اما سیاست داشت که پشت اخلاق تند و زننده پنهان بماند و ناشناس.او آنچه در چنته داشت را رو نمی کرد. اما بلال ایمان خود را افشا می کرده و یوسف هم خوی نیکویی داشت؛ اما از همین ضربه می خوردند. هلال هر چند در سلوک معنوی از همه آنها پیشتر بود اما خوی بد خود را در ظاهر پیش کرده و ایمان راستین خود را پنهان کرده بود... . روزی کسی نزد هلال مراجعه کرد. هلال در صحبت و سخن آن شخص در می یابد که ذهن او عقب گرد کرده و به مناطق امن خود چسبیده است. هلال هم به او گفته آری، همین طور برو و بازگرد به همانجا که از آن زاده شده ای...برای خواننده و عامه مردم هم آن معانی در خوی بد و زنندگی شعر پنهان شده، و بیشتر از همه زنندگی و بد دهنی این سخن نمایان است و معانی زیر پوشش آن پنهان است... گویی که کسی توقع گفتن چنین چیزی را از مولانا هم نداشت. بلال چنان شیدا و شیفته می شد که اعتقاد و ایمان او نزد ظالمان و ستم کاران رو شده و زخم می خورد. تخته سنگی روی سینه او می گذاشتند و او احد احد می گفت و کوتاه نمی آمد...حالا اگر خود شما در عصری زندگی کنید که برای ابراز ایمانتان شکنجه که چه عرض کنم، فقط مورد بی مهری دوستان نزدیک خود قرار بگیرید آیا حاضرید آشکارا از ایمانتان بگویید... بگذریم. معنی این است، تا زمانیکه به الگوهای فکری قدیمی باز گردی نمی توانی به جلو حرکت کنی بلکه به عقب بر می گردی. تا زمانیکه به منطقه امن و رحم پناه می بری پس متولد نمی شوی.(منظور تولدی دوباره است....) ( منظور تولد ذهنی و به ادراک حقایق رسیدن است؛ و نه تولد جسمانی...)و تا زمانیکه از خود نمیرید و از دانش ها و معلومات اکتسابی فارغ نشوید و چون کودکان ساده هیچ چیز بر صفحه ذهنتان نقش نبسته باشد به ملکوت اعلا نخواهید رسید... همان طور که انسان روز نخست از دنیای رحم متولد شد. ذهن او منطبق بر جسم و روان او، و همراه او متولد می شود. همچنان که از این دنیا می رود ذهن بار دیگر به دنیای دیگری متولد می شود.ای بسا کسان که متعلقات( جسمانی) شان بیاید برود ولی آنها همچنان بر جای خود بی حرکت مانده باشند.عارفی پرسید از آن پیر کشیشکه توی خواجه مسن‌تر یا که ریشگفت نه من پیش ازو زاییده‌امبی ز ریشی بس جهان را دیده‌امگفت ریشت شد سپید از حال گشتخوی زشت تو نگردیدست وشتاو پس از تو زاد و از تو بگذریدتو چنین خشکی ز سودای ثریدتو بر آن رنگی که اول زاده‌اییک قدم زان پیش‌تر ننهاده‌ایدر تمام اعصار آمده است که انسان قبل از اینکه از این جسم بمیرد و مرگش فرا برسد و ذهن او (یا به اصطلاح، روح او ) به دنیای بعدی برود؛ اگر مرگ را تجربه کند و از "خود" بمیرد، به "درک" حقیقت می رسد. سر "موتوا قبل موت" این بود... . بنابراین "مرگ تبدیلی" ترسناک است. تازه آن هم اگر کسی این گفته ها را باور کند و منکر این حقیقت نشود.آن کس هم که باور کند. باورِ تنها فایده ای ندارد. باید از مرحله ی باور و اعتقاد گذر کند و به مرحله آخر، یعنی "درک" برسد. یعنی خودش آن را عینا و به تجربه حسی لمس کند آنگاه به درک رسیده است؛ و گرنه هر کس به همین دنیا و همین مسائل "درد" آورش بچسبد بداند که به رحم و "منطقه امن" و "دردهای آشنا" چسبیده و بجای حرکت به جلو ، به چاه تنگ و تاریک و خون خوردن در رحم ذهن عقب گرد کرده است...
user_image
رضا
۱۴۰۰/۰۹/۲۶ - ۰۱:۴۱:۴۲
مولانا تو چه کردی که در این عصر هنوز متحجرین به خون تو تشنه هستن
user_image
وافن اس اس
۱۴۰۰/۱۲/۱۵ - ۰۸:۵۷:۴۷
بیت ششم اینطور نیز خوانده شده  گفت هجده هفده نی نی شانزده / نی غلط گفتم که باشد پانزده      
user_image
رضا کاوند
۱۴۰۱/۰۹/۲۵ - ۰۱:۴۶:۰۵
سلام کسی هست این شعر رو بخونه. خیلی ردیف و قافیه‌ش تعطیله
user_image
ساسان زند مقدم
۱۴۰۲/۰۷/۱۹ - ۱۴:۴۲:۱۲
اگر به دنبال چرایی وجود الفاظ محرم در آثار مولانا هستید این نوشته را بخوانید: پیوند به وبگاه بیرونی