مولانا

مولانا

بخش ۵ - حکایت غلام هندو کی به خداوند‌زادهٔ خود پنهان هوای آورده بود چون دختر را با مهتر‌زاده‌ای عقد کردند غلام خبر یافت رنجور شد و می‌گداخت و هیچ طبیب علت او را در نمی‌یافت و او را زهرهٔ گفتن نه

۱

خواجه‌ای را بود هندو بنده‌ای

پروریده کرده او را زنده‌ای

۲

علم و آدابش تمام آموخته

در دلش شمع هنر افروخته

۳

پروریدش از طفولیت به ناز

در کنار لطف آن اکرام‌ساز

۴

بود هم این خواجه را خوش دختری

سیم‌اندامی گشی خوش‌گوهر‌ی

۵

چون مراهق گشت دختر طالبان

بذل می‌کردند کابین گران

۶

می‌رسیدش از سوی هر مهتر‌ی

بهر دختر دم به دم خوزه‌گر‌ی

۷

گفت خواجه مال را نبْوَد ثبات

روز آید شب رود اندر جهات

۸

حسن صورت هم ندارد اعتبار

که شود رخ زرد از یک زخم خار

۹

سهل باشد نیز مهترزادگی

که بود غره به مال و بارگی

۱۰

ای بسا مهتر‌بچه کز شور و شر

شد ز فعل زشت خود ننگ پدر

۱۱

پر هنر را نیز اگر باشد نفیس

کم پرست و عبرتی گیر از بلیس

۱۲

علم بودش چون نبودش عشق دین

او ندید از آدم الا نقش طین

۱۳

گرچه دانی دقت علم ای امین

زانت نگشاید دو دیدهٔ غیب‌بین

۱۴

او نبیند غیر دستار‌ی و ریش

از معرف پرسد از بیش و کمی‌ش

۱۵

عارفا تو از معرف فارغی

خود همی‌بینی که نور بازغی

۱۶

کارْ تقوی دارد و دین و صلاح

که ازو باشد بدو عالم فلاح

۱۷

کرد یک داماد صالح اختیار

که بُد او فخر همه خیل و تبار

۱۸

پس زنان گفتند او را مال نیست

مهتری و حسن و استقلال نیست

۱۹

گفت آنها تابع زهدند و دین

بی‌زر او گنجی‌ست بر روی زمین

۲۰

چون به جد تزویج دختر گشت فاش

دست پیمان و نشانی و قماش

۲۱

پس غلام خُرد که‌اندر خانه بود

گشت بیمار و ضعیف و زار زود

۲۲

هم‌چو بیمار دقی او می‌گداخت

علت او را طبیبی کم شناخت

۲۳

عقل می‌گفتی که رنجش از دل است

داروی تن در غم دل باطل است

۲۴

آن غلامک دم نزد از حال خویش

کز چه می‌آید برو در سینه نیش

۲۵

گفت خاتون را شبی شوهر که تو

باز پرسش در خلا از حال او

۲۶

تو به جای مادری او را بود

که غم خود پیش تو پیدا کند

۲۷

چونک خاتون کرد در گوش این کلام

روز دیگر رفت نزدیک غلام

۲۸

پس سرش را شانه می‌کرد آن ستی

با دو صد مهر و دلال و آشتی

۲۹

آنچنان که مادران مهربان

نرم کردش تا در آمد در بیان

۳۰

که مرا اومید از تو این نبود

که دهی دختر به بیگانهٔ عنود

۳۱

خواجه‌زادهٔ ما و ما خسته‌جگر

حیف نبود که رود جای دگر

۳۲

خواست آن خاتون ز خشمی که آمدش

که زند وز بام زیر اندازدش

۳۳

کو که باشد هندو‌ی مادر غَر‌ی

که طمع دارد به خواجه دختر‌ی

۳۴

گفت صبر اولی بود خود را گرفت

گفت با خواجه که بشنو این شگفت

۳۵

این چنین گراء کی خاین بود

ما گمان برده که هست او معتمد

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 552
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۴۲۲
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۱۰۶۳
مثنوی معنوی ( دفتر پنجم و ششم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۲۵۳

نظرات

user_image
شکوه
۱۳۹۲/۰۴/۳۰ - ۱۵:۰۸:۴۹
مراهق گویا پسری است که در آستانه بلوغ است
user_image
شکوه
۱۳۹۲/۰۴/۳۰ - ۱۵:۱۳:۵۹
با پوزش مادر غری میشود مادر قحبه
user_image
شکوه
۱۳۹۲/۰۴/۳۰ - ۱۵:۱۶:۴۲
دلال اینجا به معنی واسطه و میانجی است؟
user_image
ناشناس
۱۳۹۲/۰۴/۳۰ - ۱۶:۱۵:۰۵
بلوغ به فارسی برناکی و بالغ برناک و یا برنا است
user_image
ناشناس
۱۳۹۲/۰۴/۳۰ - ۱۶:۱۵:۵۷
گویا مرهقه معنی خسته می داد البته فقط شنیده ام
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۳۰ - ۱۶:۱۸:۵۰
مرهق یعنی خسته ولی مراهق یعنی نوجوان
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۳۰ - ۱۶:۲۱:۴۸
ه به س تبدیل می شود مثل هفته که سبت بوده و رهیگ و رسیگ اینجا هم مهتر همان مستر است که در انگلیسی است وکاملا همریشه هستند و وامگیری نشده اند
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۳۰ - ۱۶:۲۷:۱۵
گرا یعنی مالشگر و حجامت کننده در حمام ، به لکی معنی خبرچین می دهد .