مولانا

مولانا

بخش ۶۸ - نومید شدن آن پادشاه از یافتن آن گنج و ملول شدن او از طلب آن

۱

چونک تعویق آمد اندر عرض و طول

شاه شد زان گنج دل سیر و ملول

۲

دشتها را گز گز آن شه چاه کند

رقعه را از خشم پیش او فکند

۳

گفت گیر این رقعه کش آثار نیست

تو بدین اولیتری کت کار نیست

۴

نیست این کار کسی کش هست کار

که بسوزد گل بگردد گرد خار

۵

نادر افتد اهل این ماخولیا

منتظر که روید از آهن گیا

۶

سخت جانی باید این فن را چو تو

تو که داری جان سخت این را بجو

۷

گر نیابی نبودت هرگز ملال

ور بیابی آن به تو کردم حلال

۸

عقل راه ناامیدی کی رود

عشق باشد کان طرف بر سر دود

۹

لاابالی عشق باشد نی خرد

عقل آن جوید کز آن سودی برد

۱۰

ترک‌تاز و تن‌گداز و بی‌حیا

در بلا چون سنگ زیر آسیا

۱۱

سخت‌رویی که ندارد هیچ پشت

بهره‌جویی را درون خویش کشت

۱۲

پاک می‌بازد نباشد مزدجو

آنچنان که پاک می‌گیرد ز هو

۱۳

می‌دهد حق هستیش بی‌علتی

می‌سپارد باز بی‌علت فتی

۱۴

که فتوت دادن بی علتست

پاک‌بازی خارج هر ملتست

۱۵

زانک ملت فضل جوید یا خلاص

پاک بازانند قربانان خاص

۱۶

نی خدا را امتحانی می‌کنند

نی در سود و زیانی می‌زنند

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 591

نظرات

user_image
وحید
۱۳۹۳/۰۹/۲۰ - ۱۴:۴۶:۳۵
بدون شک یکی از بلندترین نکته هایی که در مثنوی اومده این چند بیته عقل راه ناامیدی کی رودعشق باشد کان طرف بر سر دودلاابالی عشق باشد نی خردعقل آن جوید کزآن سودی بردترک تاز و تن گداز و بی حیادر بلا چون سنگ زیر آسیاسخت رویی که ندارد هیچ پشت بهره جویی را درون خویش کشتپاک میبازد نباشد مزدجوآنچنان که پاک میگیرد زهومیدهد حق هستیش بی علتیمی سپارد باز بی علت فتیکه فتوت دادن بی علتستپاکبازی خارج هر ملت استزانک ملت فضل جوید یا خلاصپاک بازانند قربانان خاصنی خدا را امتحانی میکنندنی در سود و زیانی میزنند