
مولانا
بخش ۷۱ - پرسیدن آن وارد از حرم شیخ کی شیخ کجاست کجا جوییم و جواب نافرجام گفتن حرم
۱
اشکش از دیده بجست و گفت او
با همه آن شاه شیریننام کو
۲
گفت آن سالوس زراق تهی
دام گولان و کمند گمرهی
۳
صد هزاران خام ریشان همچو تو
اوفتاده از وی اندر صد عتو
۴
گر نبینیش و سلامت وا روی
خیر تو باشد نگردی زو غوی
۵
لافکیشی کاسهلیسی طبلخوار
بانگ طبلش رفته اطراف دیار
۶
سبطیاند این قوم و گوسالهپرست
در چنین گاوی چه میمالند دست
۷
جیفة اللیلست و بطال النهار
هر که او شد غرهٔ این طبلخوار
۸
هشتهاند این قوم صد علم و کمال
مکر و تزویری گرفته کینست حال
۹
آل موسی کو دریغا تاکنون
عابدان عجل را ریزند خون
۱۰
شرع و تقوی را فکنده سوی پشت
کو عمر کو امر معروفی درشت
۱۱
کین اباحت زین جماعت فاش شد
رخصت هر مفسد قلاش شد
۱۲
کو ره پیغامبری و اصحاب او
کو نماز و سبحه و آداب او
تصاویر و صوت


نظرات
آرش