مولانا

مولانا

بخش ۷۲ - جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن

۱

بانگ زد بر وی جوان و گفت بس

روز روشن از کجا آمد عسس

۲

نور مردان مشرق و مغرب گرفت

آسمانها سجده کردند از شگفت

۳

آفتاب حق بر آمد از حمل

زیر چادر رفت خورشید از خجل

۴

ترهات چون تو ابلیسی مرا

کی بگرداند ز خاک این سرا

۵

من به بادی نامدم هم‌چون سحاب

تا بگردی باز گردم زین جناب

۶

عجل با آن نور شد قبلهٔ کرم

قبله بی آن نور شد کفر و صنم

۷

هست اباحت کز هوای آمد ضلال

هست اباحت کز خدا آمد کمال

۸

کفر ایمان گشت و دیو اسلام یافت

آن طرف کان نور بی‌اندازه تافت

۹

مظهر عزست و محبوب به حق

از همه کروبیان برده سبق

۱۰

سجده آدم را بیان سبق اوست

سجده آرد مغز را پیوست پوست

۱۱

شمع حق را پف کنی تو ای عجوز

هم تو سوزی هم سرت ای گنده‌پوز

۱۲

کی شود دریا ز پوز سگ نجس

کی شود خورشید از پف منطمس

۱۳

حکم بر ظاهر اگر هم می‌کنی

چیست ظاهرتر بگو زین روشنی

۱۴

جمله ظاهرها به پیش این ظهور

باشد اندر غایت نقص و قصور

۱۵

هر که بر شمع خدا آرد پف او

شمع کی میرد بسوزد پوز او

۱۶

چون تو خفاشان بسی بینند خواب

کین جهان ماند یتیم از آفتاب

۱۷

موجهای تیز دریاهای روح

هست صد چندان که بد طوفان نوح

۱۸

لیک اندر چشم کنعان موی رست

نوح و کشتی را بهشت و کوه جست

۱۹

کوه و کنعان را فرو برد آن زمان

نیم موجی تا به قعر امتهان

۲۰

مه فشاند نور و سگ وع وع کند

سگ ز نور ماه کی مرتع کند

۲۱

شب روان و همرهان مه بتگ

ترک رفتن کی کنند از بانگ سگ

۲۲

جزو سوی کل دوان مانند تیر

کی کند وقف از پی هر گنده‌پیر

۲۳

جان شرع و جان تقوی عارفست

معرفت محصول زهد سالفست

۲۴

زهد اندر کاشتن کوشیدنست

معرفت آن کشت را روییدنست

۲۵

پس چو تن باشد جهاد و اعتقاد

جان این کشتن نباتست و حصاد

۲۶

امر معروف او و هم معروف اوست

کاشف اسرار و هم مکشوف اوست

۲۷

شاه امروزینه و فردای ماست

پوست بندهٔ مغز نغزش دایماست

۲۸

چون انا الحق گفت شیخ و پیش برد

پس گلوی جمله کوران را فشرد

۲۹

چون انای بنده لا شد از وجود

پس چه ماند تو بیندیش ای جحود

۳۰

گر ترا چشمیست بگشا در نگر

بعد لا آخر چه می‌ماند دگر

۳۱

ای بریده آن لب و حلق و دهان

که کند تف سوی مه یا آسمان

۳۲

تف برویش باز گردد بی شکی

تف سوی گردون نیابد مسلکی

۳۳

تا قیامت تف برو بارد ز رب

هم‌چو تبت بر روان بولهب

۳۴

طبل و رایت هست ملک شهریار

سگ کسی که خواند او را طبل‌خوار

۳۵

آسمانها بندهٔ ماه وی‌اند

شرق و مغرب جمله نانخواه وی‌اند

۳۶

زانک لولاکست بر توقیع او

جمله در انعام و در توزیع او

۳۷

گر نبودی او نیابیدی فلک

گردش و نور و مکانی ملک

۳۸

گر نبودی او نیابیدی بُحار

هیبت و ماهی و دُر شاهوار

۳۹

گر نبودی او نیابیدی زمین

در درونه گنج و بیرون یاسمین

۴۰

رزقها هم رزق‌خواران وی‌اند

میوه‌ها لب‌خشک باران وی‌اند

۴۱

هین که معکوس است در امر این گره

صدقه‌بخش خویش را صدقه بده

۴۲

از فقیرستت همه زر و حریر

هین غنی را ده زکاتی ای فقیر

۴۳

چون تو ننگی جفت آن مقبول‌روح

چون عیال کافر اندر عقد نوح

۴۴

گر نبودی نسبت تو زین سرا

پاره‌پاره کردمی این دم ترا

۴۵

دادمی آن نوح را از تو خلاص

تا مشرف گشتمی من در قصاص

۴۶

لیک با خانهٔ شهنشاه زمن

این چنین گستاخیی ناید ز من

۴۷

رو دعا کن که سگ این موطنی

ورنه اکنون کردمی من کردنی

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 594
مثنوی معنوی ( دفتر پنجم و ششم )  بر اساس آخرین تصحیح نیکلسون و مقابله با نسخهٔ قونیه به کوشش حسن لاهوتی - جلال الدین محمد بن محمد مولوی - تصویر ۳۴۰
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۱۱۵۱
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۵۰۰

نظرات

user_image
احمد جامی اف
۱۳۹۴/۰۲/۲۹ - ۰۲:۵۵:۱۶
درود علاوه بر اشکالات تایپی زیادی که در این حکایت بود ،این یکی خیلی شاخدار است که امتحان را "امتهان" تایپ کرده اند .بدرود
user_image
بهزاد علوی (باب)
۱۳۹۴/۰۵/۰۱ - ۱۹:۱۳:۰۷
38 گر نبودی او نیابیدی به حارگر نبودی او نیابیدی بحار
user_image
جلاالدین
۱۳۹۵/۰۷/۱۴ - ۱۱:۱۴:۲۰
امتهان به معنی بکار گرفتن یا خوار کردن است
user_image
مازیار mazisangari@gmail.com
۱۳۹۵/۱۱/۲۴ - ۰۰:۰۲:۳۹
چون انا الحق گفت شیخ و پیش بردپس گلوی جمله "کوران" را فشردجمله" غولان" صحیح بنظر میرسد. یاحق
user_image
روفیا
۱۳۹۶/۰۷/۲۲ - ۰۲:۱۶:۴۱
مه فشاند نور و سگ [ وع وع ]؟ کند؟ سگ ز نور ماه کی مرتع کند ؟ یامه فشاند نور و سگ عو عو کند هر کسی بر طینت خود می تند؟ اگر ترکیب دوم درست باشد با مضمون آیه هشتاد و چهار سوره اسراء خوانایی دارد:قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَی سَبِیلًا (اسراء/84)بگو هر کس بر حسب ساختار (روانی و بدنی) خود عمل می ‏کند و پروردگار شما به هر که راه‏ یافته‏ تر باشد داناتر است.نظام فکری ما به گونه ای است که به محض شنیدن و درک سطحی این مفهوم ذست به مقایسه و رتبه بندی می زنیم، که ماه در مرتبه بالاتری است چون نورافشانی می کند و سگ از شان کمتری برخوردار است چون عو عو می کند، اگر این اندیشه درست بود هر کسی می توانست بر مبنای تشخیص خود از برتر و کهتر دست به حذف کهتر ها بزند! آنوقت چه هرج و مرجی در جهان پدید می آمد! چه کسی جگر آن را دارد سگ و عو عوی سگ را از صفحه هستی محو کند چون مانند ماه نورافشانی نمی کند؟ این آیه این قیاس را مردود اعلام می کند، مشیت خداوند بر این قرار گرفته که هر کس از دستورالعمل یا instruction ی که در درونش نهاده شده پیروی کند و خداست که به راه یافته تر ها آگاه تر است.
user_image
روفیا
۱۳۹۶/۰۷/۲۲ - ۰۲:۳۱:۵۰
باز حتی همین مفهوم نیز می تواند به انحطاط کشیده شود، بسیاری به محض شنیدن این تعبیر چنان برداشت می کنند که خوب، پس ما هم اگر چون سگ عو عو یا وع وع کردیم ایرادی بر ما نیست چون هر کسی بر طینت خود می تند! هر لحظه از زندگی خود جهانی است و جهان هر لحظه در حال نو شدن است، هر کسی بر طینت خود می تند یقینا به معنای در پیش گرفتن یک خط مشی ثابت و منجمد در تمامی لحظه هایی که همه جهان در حال نو زایی است نیست. بلکه همان دستورالعملی که در هر نهادی به ودیعت گذاشته شده می گوید بر مبنای هر تغییر در جهان درون و بیرون چه می توان کرد و چه باید کرد، به قولی می توان و باید تلاش کرد در هر لحظه بهترین version از خود را به نمایش گذاشت. البته خودآگاهی آدمیان و همه کاینات درباره این جنبش بی وقفه جهان هستی در درجات و مراتب گوناگونی قرار دارد.
user_image
محمد طهماسبی دهنو(هانا دایی)
۱۳۹۸/۰۷/۲۰ - ۱۸:۵۲:۵۳
هر کسی را خدمتی داده قضادر خور آن گوهرش در ابتلاقضای خداوندی هر شخصی رو مامور خدمتی که لایقشه کردهبر اساس مشیت الهی هر کسی واسه کاری خلق شدهو در موقع آزمون و ابتلا جوهر و حقیقت هر کسی عیان میشهمصرع دوم این بیت مصداق کلام مولا علی است که میفرماید، فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال، گوهر آدمیان در فراز و فرود روزگار شناخته آید نهج البلاغه حکمت شماره 208
user_image
محمد طهماسبی دهنو(هانا دایی)
۱۳۹۸/۰۷/۲۰ - ۱۸:۵۹:۵۹
گفت از بانگ علالای سگانهیج واگردد ز راهی کاروانحضرت نوح با خودش گفت که مگه میشه کاروان به خاطر عوعوی سگ‌ها از حرکت بایستهمثالم داریم که ((سگ لافد و کاروان گذرد)
user_image
محمدصالح پیروزی
۱۳۹۹/۱۱/۲۶ - ۲۲:۱۳:۴۳
آنکه برشمع خداآردپفو شمع نا میردبسوزدپوزاوپفورا پفِ اونوشته
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۱۱/۲۷ - ۱۶:۰۳:۰۲
گرامی محمد صالحهر که بر شمع خدا آرد پف اوشمع کی میرد بسوزد پوز اوپفِ او ننوشتهنوشته پف او ف کسره نداردیعنی هر که او پف کند.