مولانا

مولانا

بخش ۸۶ - تدبیر کردن موش به چغز کی من نمی‌توانم بر تو آمدن به وقت حاجت در آب میان ما وصلتی باید کی چون من بر لب جو آیم ترا توانم خبر کردن و تو چون بر سر سوراخ موش‌خانه آیی مرا توانی خبر کردن الی آخره

۱

این سخن پایان ندارد گفت موش

چغز را روزی که ای مصباح هوش

۲

وقتها خواهم که گویم با تو راز

تو درون آب داری ترک‌تاز

۳

بر لب جو من ترا نعره‌زنان

نشنوی در آب نالهٔ عاشقان

۴

من بدین وقت معین ای دلیر

می‌نگردم از محاکات تو سیر

۵

پنج وقت آمد نماز و رهنمون

عاشقان را فی صلاة دائمون

۶

نه به پنج آرام گیرد آن خمار

که در آن سرهاست نی پانصد هزار

۷

نیست زر غبا وظیفهٔ عاشقان

سخت مستسقیست جان صادقان

۸

نیست زر غبا وظیفهٔ ماهیان

زانک بی‌دریا ندارند انس جان

۹

آب این دریا که هایل بقعه‌ایست

با خمار ماهیان خود جرعه‌ایست

۱۰

یک دم هجران بر عاشق چو سال

وصل سالی متصل پیشش خیال

۱۱

عشق مستسقیست مستسقی‌طلب

در پی هم این و آن چون روز و شب

۱۲

روز بر شب عاشقست و مضطرست

چون ببینی شب برو عاشق‌ترست

۱۳

نیستشان از جست‌وجو یک لحظه‌ایست

از پی همشان یکی دم ایست نیست

۱۴

این گرفته پای آن آن گوش این

این بر آن مدهوش و آن بی‌هوش این

۱۵

در دل معشوق جمله عاشق است

در دل عذرا همیشه وامق است

۱۶

در دل عاشق به جز معشوق نیست

در میانشان فارق و فاروق نیست

۱۷

بر یکی اشتر بود این دو درا

پس چه زر غبا بگنجد این دو را

۱۸

هیچ کس با خویش زر غبا نمود

هیچ کس با خود به نوبت یار بود

۱۹

آن یکیی نه که عقلش فهم کرد

فهم این موقوف شد بر مرگ مرد

۲۰

ور به عقل ادراک این ممکن بدی

قهر نفس از بهر چه واجب شدی

۲۱

با چنان رحمت که دارد شاه هش

بی‌ضرورت چون بگوید نفس کش

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 606
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۵۲۳

نظرات

user_image
رضا
۱۳۹۵/۰۸/۲۱ - ۰۶:۳۵:۳۹
زر غبا اشاره به حدیث پیامبر نسبت به ابوهریره کمتر به دیدنم بیا تا محبت زیادت گردد. زُرْ غٍبَّاً تَزْدَدْ حُبَّاً
user_image
شهرام فرهادی
۱۳۹۹/۰۵/۳۰ - ۱۳:۱۶:۲۷
مستسقی نوعی بیماریست که ظاهرا فرد از نوشیدن آب سیر نمیشود و سرانجام میمیرد. مولانا این تمثیل را زیاد در اشعارش بکار برده . عشق بیماریست که هیچ وقت سیر نمیشود مگر با مرگ ( مرگ درونی و عرفانی)
user_image
کوروش
۱۴۰۰/۰۶/۰۲ - ۰۱:۰۰:۲۳
با چنان رحمت که دارد شاه هش بی‌ضرورت چون بگوید نفس کش شاه هش یعنی چه .؟
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۰/۰۶/۱۰ - ۰۴:۴۸:۳۷
 با چنین رحمتی که شاه دارد هشیار باش
user_image
کوروش
۱۴۰۱/۰۷/۲۵ - ۱۵:۴۸:۰۱
منظور از شاه کی بوده ؟
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۰۱/۱۵ - ۱۵:۱۷:۵۶
اقا کوروش بوتیمار عرض سلام خدمت شما دوست گرامی جهت رفع شبهه به تفسیر جامع جناب کریم زمانی مراجعه کردم ایشان برداشتی غیرازنظرحضرتعالی دارند که عینا نوشتار ایشان را ذیلا"مینویسم: پادشاه عقل وهوش یعنی حضرت حق(یا محمد مصطفی)با آن همه رحمتی که داردچرا بیهوده وبدون آنکه لزومی احساس شود  بگوید:نفس اماره ات را بمیران؟ یعنی موتو قبل ان تموتوا پس معلوم می‌شودکه مقهور داشتن نفس اماره از اوجب اوجبات است والا تنها قشر دین را رعایت کردن کسی را عارف ودیندار حقیقی نمی کند  جلد ششم تفسیر جامع صفحه۷۰۶
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۰۲/۱۰ - ۰۲:۰۳:۱۱
سلام بر عزیز جانم آقا کوروش بزرگوار     عزیز دلم اولا باید سپاسگزار آقا حمید رضا وسایر دست اندکاران سایت گنجورباشیم که این فرصت را برای دوستداران ادبیات فراهم نموده اند که تشریک مساعی دوستان وهمراهان این سایت وزین باعث افزایش دانش ادبی هریک از اعضا به نوعی میگردد در ثانی اشتباه کردن جز ذات آدمی است وتا اشتباه نکنی  پی به معنا ومقصود نخواهی برد  ودر آخر از اظهار لطف حضرتعالی خیلی متشکرم وبه قول ما کرمانیها بیشتر از این بنده رو چوبکاری نفرمایید گرچه بزگواری جنابعالی ستودنی است ولی بنده  خود را قابل این همه  ستایش نمیدانم   قلباً دوستت دارم عزیزم وبرای شما آرزوی سر بلندی وسلامتی دارم فدات