مولانا

مولانا

بخش ۹۷ - مثل دوبین هم‌چو آن غریب شهر کاش عمر نام کی از یک دکانش به سبب این به آن دکان دیگر حواله کرد و او فهم نکرد کی همه دکان یکیست درین معنی کی به عمر نان نفروشند هم اینجا تدارک کنم من غلط کردم نامم عمر نیست چون بدین دکان توبه و تدارک کنم نان یابم از همه دکان‌های این شهر و اگر بی‌تدارک هم‌چنین عمر نام باشم ازین دکان در گذرم محرومم و احولم و این دکان‌ها را از هم جدا دانسته‌ام

۱

گر عمر نامی تو اندر شهر کاش

کس بنفروشد به صد دانگت لواش

۲

چون به یک دکان بگفتی عمرم

این عمر را نان فروشید از کرم

۳

او بگوید رو بدان دیگر دکان

زان یکی نان به کزین پنجاه نان

۴

گر نبودی احول او اندر نظر

او بگفتی نیست دکانی دگر

۵

پس زدی اشراق آن نااحولی

بر دل کاشی شدی عمّر علی

۶

این ازینجا گوید آن خباز را

این عمر را نان فروش ای نانبا

۷

چون شنید او هم عمر نان در کشید

پس فرستادت به دکان بعید

۸

کین عمر را نان ده ای انباز من

راز یعنی فهم کن ز آواز من

۹

او همت زان سو حواله می‌کند

هین عمر آمد که تا بر نان زند

۱۰

چون به یک دکان عمر بودی برو

در همه کاشان ز نان محروم شو

۱۱

ور به یک دکان علی گفتی بگیر

نان ازینجا بی‌حواله و بی‌زحیر

۱۲

احول دو بین چو بی‌بر شد ز نوش

احول ده بینی ای مادر فروش

۱۳

اندرین کاشان خاک از احولی

چون عمر می‌گرد چون نبوی علی

۱۴

هست احول را درین ویرانه دیر

گوشه گوشه نقل نو ای ثم خیر

۱۵

ور دو چشم حق‌شناس آمد ترا

دوست پر بین عرصهٔ هر دو سرا

۱۶

وا رهیدی از حوالهٔ جا به جا

اندرین کاشان پر خوف و رجا

۱۷

اندرین جو غنچه دیدی یا شجر

هم‌چو هر جو تو خیالش ظن مبر

۱۸

که ترا از عین این عکس نقوش

حق حقیقت گردد و میوه‌فروش

۱۹

چشم ازین آب از حول حر می‌شود

عکس می‌بیند سد پر می‌شود

۲۰

پس به معنی باغ باشد این نه آب

پس مشو عریان چو بلقیس از حباب

۲۱

بار گوناگونست بر پشت خران

هین به یک چون این خران را تو مران

۲۲

بر یکی خر بار لعل و گوهرست

بر یکی خر بار سنگ و مرمرست

۲۳

بر همه جوها تو این حکمت مران

اندرین جو ماه بین عکسش مخوان

۲۴

آب خضرست این نه آب دام و دد

هر چه اندر وی نماید حق بود

۲۵

زین تگ جو ماه گوید من مهم

من نه عکسم هم‌حدیث و هم‌رهم

۲۶

اندرین جو آنچ بر بالاست هست

خواه بالا خواه در وی دار دست

۲۷

از دگر جوها مگیر این جوی را

ماه دان این پرتو مه‌روی را

۲۸

این سخن پایان ندارد آن غریب

بس گریست از درد خواجه شد کئیب

تصاویر و صوت

مثنوی نسخهٔ قونیه، کاتب محمد بن عبدالله القونوی، پایان کتابت ۶۷۷ ه.ق » تصویر 618
دوره کامل مثنوی معنوی (به انضمام چهار فهرست اعلام، اسامی رجال و نساء، امکنه و قبایل، کتب، آیات قرآن و فهرست قصص و حکایات) از روی نسخه طبع ۱۹۲۵ - ۱۹۳۳ م در لیدن از بلاد هلاند به کوشش رینولد الین نیکلسون - جلال الدین مولوی محمد بن محمد بن الحسین البلخی ثم الرومی - تصویر ۱۲۰۷
مثنوی معنوی ـ ج ۴ و ۵ و ۶ (براساس نسخه قونیه) به تصحیح عبدالکریم سروش - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) - تصویر ۵۴۵

نظرات

user_image
علی هدایتی
۱۳۹۷/۰۷/۱۹ - ۰۷:۵۳:۵۸
برای تفسیر این شعر می توانید به فایل صوتی موجود در وب سایت آقا پرویز شهبازی مراجعه کنید. شروع تفسیر از زمان 1:09:00 و پایان آن 1:40:44 می باشد.پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
دکتر صحافیان
۱۳۹۸/۰۶/۳۱ - ۰۹:۲۸:۴۴
مسافری که نامش عمر بود به شهر کاشان می رود و به نانوایی می رود می گوید:به من که نامم عمر است،نان بده.نانوا نانی به او نمی فروشد و به مغازه نانوایی دیگر ارجاعش می دهد که به این شخص که نامش عمر است نان بده و همینطور به نانوایی دیگر اما نانی نصیبش نمی شود. مولانا نتیجه می گیرد که او دچار دوبینی شده و گمان می کند این مغازه نانوایی با دیگری فرق می کند .اما اگر بگوید نام من علی است از اولین دکان نان می گرفت.هست احول در این ویرانه دیر گوشه گوشه نقل نو ،ای ثم خیر 3233آدم احول و دوبین(کلاچ) در خراب آباد این دنیا دایما پرسه می زند و چون خدا را نمی بیند در آنها هر لحظه فکر می کند خیر در یک جا هست درست مانند همین غریب شهر کاشان که تمام نانوایی ها را رفت اما به نان نرسید. ور دو چشم حق شناس آمد تو را دوست پر بین عرصه هر دو سرا3234اما اگر دو چشم حقیقت بین و یکتا بین داشته باشی و خدا را در همه جا ببینی ،عرصه دو جهان را پر از دوست خواهی یافت.کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روحarameshsahafian@
user_image
شمس کاشانی
۱۴۰۱/۰۲/۲۰ - ۱۱:۰۱:۵۹
👇👇👇پس "زدی" اشراق آن نا احولی  بر دل کاشی شدی عمر علی 
user_image
علی خلیلی
۱۴۰۲/۰۹/۱۱ - ۰۹:۵۸:۳۸
شهر کاشان به این منظور در این شعر استفاده شده که از قدیم الایام این شهر، مظهر و نماد دشمنی با عمر بوده(حتی در تاریخ نوشتند که قاتل عمر از شهر کاشان بوده) و زین رو مولانا این شهر را برای به کار بردن در این شعر به کار برده و این ماجرا ها در این شهر اتفاق می‌افتد.