
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۰
۱
مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا
مهمان صاحبدولتم که دولتش پاینده با
۲
بر خوان شیران یک شبی بوزینهای همراه شد
استیزهرو گر نیستی او از کجا شیر از کجا
۳
بنگر که از شمشیر شه در قهرِمان خون میچکد
آخر چه گستاخی است این والله خطا والله خطا
۴
گر طفل شیری پنجه زد بر روی مادر ناگهان
تو دشمن خود نیستی بر وی منه تو پنجه را
۵
آن کاو ز شیران شیر خوَرْد، او شیر باشد نیست مرد
بسیار نقش آدمی دیدم که بود آن اژدها
۶
نوح ار چه مردموار بُد طوفان مردمخوار بُد
گر هست آتش ذرهای آن ذره دارد شعلهها
۷
شمشیرم و خونریز من، هم نرمم و هم تیز من
همچون جهان فانیام ظاهر خوش و باطن بلا
تصاویر و صوت


نظرات
Bigsan
همایون
همایون
برگ بی برگی
برگ بی برگی
آذر ،خانم معلم جغرافیا از اراک
..
بی نشان
پاسخ هایی است برای هر کس در خور خویش....اینکه گوینده به جایگاه خویش واقف است ؟! می داند که مهمان وجود شاهی است حالا این شاه هر کس می خواهد باشد ؟! می دانم مهمانم بر خوانم و بر خوان وفا و احسانم این خود جای بسی تامل و تدبر دارد و بسیار حرفهای مستور .....مهمانم و این مهمانی هر شبی است .... چرا هر شب ؟! چرا روز نه ؟! خصوصیات خوان شاهانه چیست ؟! احسان شاه در حد مهمان خویش از کجاست و چراست و تا کجاست ؟! ابیات بعد یاریگر وجوهی از پرسش آخرین است اگر بنیان خوان وفا و احسان است جایگاه حقیقی دعوت و مهمانی و مهمان کجاست ؟! حسن این مهمانی و حضور در آن چیست و چراست ؟! محصول استحقاق و قابلیت است یا محض رحمانیت و کرم ؟! آیا احسان و وفا مربوط به زمان خوان است یا در دعوت هم عام است ؟! خاص است ؟! شاه وفا به چه می کند و چرا ؟! بسیار مهم است اگر وفای به عهدی است آنگاه احسان لازمه ی آن است یا دو صفت مجزاست ؟! مصراع دوم که خود عالمی است و باقی غزل بماند برای اهل فضل و آگاهی حقیقی به میزان مرتبه سوال از متن
پاسخ خواهیم گرفت
hasan zare
hasan zare
hasan zare
hasan zare
مهدی تنها