مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۰

۱

بیا ای جان نو داده جهان را

ببر از کار عقل کاردان را

۲

چو تیرم تا نپرانی نپرم

بیا بار دگر پر کن کمان را

۳

ز عشقت باز تشت از بام افتاد

فرست از بام باز آن نردبان را

۴

مرا گویند ‌«بامش از چه سوی است‌؟‌»

از آن سویی که آوردند جان را

۵

از آن سویی که هر شب جان روان است

به وقت صبح بازآرد روان را

۶

از آن سو که بهار آید زمین را

چراغ نو دهد صبح آسمان را

۷

از آن سو که عصایی اژدها شد

به دوزخ برد او فرعونیان را

۸

از آن‌سو که تو‌را این جست و جو خاست

نشان خود اوست می‌جوید نشان را

۹

تو آن مردی که او بر خر نشسته است

همی‌پرسد ز خر این را و آن را

۱۰

خمش کن کاو نمی‌خواهد ز غیرت

که در دریا درآرد همگنان را

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 99
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 76
رضا حمودی :
پری ساتکنی عندلیب :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۴/۰۷ - ۱۳:۰۹:۲۰
نشان خود اوست، می‌جوید نشان را!..
user_image
همایون
۱۳۹۷/۰۷/۲۴ - ۱۸:۳۵:۵۲
یک نقطه در هستی‌ پنهان است که از چشم همه دانشمندان همیشه دور است و همیشه به دنبال آن می‌‌گردند و راه آن را پیدا نمی کنند، زیرا آن جدا از ما نیست تا مسیری را برای آن بیابیم ولی همیشه از آن کششی به ما می‌‌آید که ما را مست خود می‌‌کند، بی‌ اندازه است هم نقطه است و هم دریا، هم خواب است هم بیداری، هم جان است و هم روان و بی‌ زمان است هم بهار است و هم خزان، و هم روز و هم شب و همه زیبائی‌ها و اعجاز‌ها از آنجا می‌‌آید در این غزل جلال دین از مستی خبری نیست، ولی کاملا از حال خود آگاه است و توانائی خود را می‌‌داند، گاه جهان برای عاشق کهنه و تکراری می‌‌شود و از مستی او کاسته می‌‌شود و به قول جلال دین طشت عاشق از بام می‌‌افتد و رسوا می‌‌شود و باز عقل از فرصت استفاده می‌‌کند و سلطه خود را آغاز می‌‌کند و سوال و جواب‌ها شروع می‌‌شود ولی جای هیچ نگرانی نیست چون کار جهان نوی است و نو شدن و بزودی نردبانی دیگر از بام هستی‌ به سراغ او می‌‌آید کسانی که این نکته را آموخته ا‌ند مشکلی ندارند و مشکل آنها این است که چرا همه به این راز پی‌ نمی برند لابد همگان توانائی شنا کردن در این دریا را ندارند و نمی بایست به آن در آیند تا عقل همچنان به خر سواری خود مشغول باشد که جهان آمیزه ضد‌ها و دوگانگی هاست و غیرت با آشنایی توام است