
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۰۰۵
۱
هر که ز عشاق گریزان شود
بار دگر خواجه پشیمان شود
۲
والله منت همه بر جان اوست
هر که سوی چشمه حیوان شود
۳
هر که سبوی تو کشد عاقبت
در حرم عشرت سلطان شود
۴
تنگ بود حوصله آدمی
از تو چو دریای و چو عمان شود
۵
رو به دل اهل دلی جای گیر
قطره به دریا در و مرجان شود
۶
جنبش هر ذره به اصل خودست
هر چه بود میل کسی آن شود
۷
کافر صدساله چو بیند تو را
سجده کند زود مسلمان شود
۸
جان و دل از جذبه میل و هوس
همصفت دلبر و جانان شود
۹
خار که سرتیز ره عاشق است
عاقبت امر گلستان شود
۱۰
ناطقه را بند کن و جمع باش
گر نه ضمیر تو پریشان شود
تصاویر و صوت


نظرات
توانای دانا