
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۰۲۰
۱
ای تو نگار خانگی خانه درآ از این سفر
پسته لعل برگشا تا نشود گران شکر
۲
ساقی روح چون توی کشتی نوح چون توی
تا که تهیست ساغرم خون چه پرست این جگر
۳
طعنه زند مرا ز کین رو صنمی دگر گزین
در دو جهان یکی بگو کو صنمی کجا دگر
۴
آن قلمی که نقش کرد چونک بدید نقش تو
گفت کههای گم شدم این ملکست یا بشر
۵
جان و جهان چرا چنین عیب و ملامتم کنی
در دل من درآ ببین هر نفسی یکی حشر
۶
عشق بگوید الصلا مایده دو صد بلا
خشک لبی و چشم تر مایده بین ز خشک و تر
۷
چونک چشیدی این دو را جلوه شود بتی تو را
شهره یکی ستارهای بنده او دو صد قمر
۸
فاش بگو که شمس دین خاصبک و شه یقین
در تبریز همچو دین اوست نهان و مشتهر
تصاویر و صوت


نظرات
داود
نادر..
بیگانه
برگ بی برگی
برگ بی برگی