
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۰۲۹
۱
جان بر کف خود داری ای مونس جان زوتر
من نیک سبک گشتم آن رطل گران زوتر
۲
از باده بسی ساغر فربه کن هر لاغر
هر چند سبک دستی ای دست از آن زوتر
۳
ای بر در و بام تو از لذت جام تو
جانها به صبوح آیند من از همگان زوتر
۴
سودای تو میآرد زان می که نه قی آرد
از سینه به چشم آید از نور عیان زوتر
تصاویر و صوت


نظرات
همایون
محمد