مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۳۶

۱

ای رخت فکنده تو بر اومید و حذر بر

آخر نظری کن به نظربخش فکر بر

۲

ای طالب و ای عاشق بنگر به طلب بخش

بنگر به مؤثر تو چه چفسی به اثر بر

۳

او می‌کشدت جانب صلح و طرف جنگ

گه صحبت یاران و گهی اوج سفر بر

۴

در تو نگران او و تو را چشم چپ و راست

او با تو سخن گوی و تو را گوش سمر بر

۵

او می‌زند این سیخ و هش گاو سوی یوغ

عیسیست رفیق و هش خربنده به خر بر

۶

هر گاو و خری سیخ خورد بر کفل و پشت

تو سیخ ندامت خوری بر سینه و بر بر

۷

زان سیخ کباب دل تو گر نشد آگه

پخته کندت مطبخیش نار سقر بر

۸

گه کاسه گرفتی که حلیماب و زفر کو

گه چنگ گرفتی تو به تقریع زفر بر

۹

ز افشارش مرگ آن رخ تو گردد چون زر

زر بازدهی و بنهی سر به حجر بر

۱۰

بس چند کنی عشوه تو در محفل کوران

بس چند زنی نعره تو بر مسمع کر بر

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 633
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 402
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۱/۰۳ - ۲۳:۳۱:۲۶
از غزل های پیش از ملاقات شمس که حال وهوای جلال دین را نشان می دهد آنجا که میگوید مرده بدم زنده شدم، بیهوده نمی گوید بلکه این گونه غزل مردگی او را نشان میدهد که خالی از عشق و مستی است و جای ابرمردی چون شمس و اثر او بر حال وهوای شعرش کاملن خالی است