مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۳۷

۱

گیرم که بود میر تو را زر به خروار

رخساره چون زر ز کجا یابد زردار

۲

از دلشده زار چو زاری بشنیدند

از خاک برآمد به تماشا گل و گلزار

۳

هین جامه بکن زود در این حوض فرورو

تا بازرهی از سر و از غصه دستار

۴

ما نیز چو تو منکر این غلغله بودیم

گشتیم به یک غمزه چنین سغبه دلدار

۵

تا کی شکنی عاشق خود را تو ز غیرت

هل تا دو سه ناله بکند این دل بیمار

۶

نی نی مهلش زانک از آن ناله زارش

نی خلق زمین ماند و نی چرخه دوار

۷

امروز عجب نیست اگر فاش نگردد

آن عالم مستور به دستوری ستار

۸

باز این دل دیوانه ز زنجیر برون جست

بدرید گریبان خود از عشق دگربار

۹

خامش که اشارت ز شه عشق چنین است

کز صبر گلوی دل و جان گیر و بیفشار

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 633
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 402
عندلیب :

نظرات