مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۴۶

۱

نگشتم از تو هرگز ای صنم سیر

ولیک از هجر گشتم دم به دم سیر

۲

همی‌بینم رضایت در غم ماست

چگونه گردد این بی‌دل ز غم سیر

۳

چه خون آشام و مستسقیست این دل

که چشمم می‌نگردد ز اشک و نم سیر

۴

اگر سیری از این عالم بیا که

نگردد هیچ کس زان عالمم سیر

۵

چو دیدم اتفاق عاشقانت

شدستم از خلاف و لا و لم سیر

۶

ولی دردم تو اسرافیل جان‌ها

نیم از نفخ روح و زیر و بم سیر

۷

چو بوی جام جان بر مغز من زد

شدم ای جان جان از جام جم سیر

۸

چو بیشست آن جنون لحظه به لحظه

خسیس آن کو نگشت از بیش و کم سیر

۹

چو دیدم کاس و طاس او شدستم

از این طشت نگون خم به خم سیر

۱۰

خیال شمس تبریزی بیامد

ز عشق خال او گشتم ز غم سیر

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 638
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 405
عندلیب :

نظرات

user_image
شادی
۱۳۹۹/۱۱/۰۶ - ۱۸:۰۰:۵۵
نباید مستسغی باشد و نه مستسقی؟ به معنای تشنه.