مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۴۷

۱

در این سرما و باران یار خوشتر

نگار اندر کنار و عشق در سر

۲

نگار اندر کنار و چون نگاری

لطیف و خوب و چست و تازه و تر

۳

در این سرما به کوی او گریزیم

که مانندش نزاید کس ز مادر

۴

در این برف آن لبان او ببوسیم

که دل را تازه دارد برف و شکر

۵

مرا طاقت نماند از دست رفتم

مرا بردند و آوردند دیگر

۶

خیال او چو ناگه در دل آید

دل از جا می‌رود الله اکبر

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 638
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 406
عندلیب :
فرحناز صادقی :
افسر آریا :
کیوان عاروان :

نظرات

user_image
محّی
۱۳۹۳/۱۱/۱۷ - ۱۶:۳۳:۲۱
این را می شود از جمله غزلیات دانست که مولانا به شکل ویژه ای به عشق زمینی نزدیک شده است...
user_image
حامد
۱۳۹۵/۰۶/۰۸ - ۰۷:۳۸:۵۹
درود بیت یکی مانده به آخر درستش این است(( مرا طاقت نماند رفتم از دست ..... ))لطفا اصلاح شود
user_image
نیلوفر
۱۳۹۵/۰۸/۰۹ - ۰۹:۵۲:۰۹
درود خدمت اهالی ادبکسی میدونه مخاطب این سعر کیست؟ بسیار شبیه به عشق زمینیست
user_image
sadaf
۱۳۹۵/۰۸/۰۹ - ۱۱:۰۶:۳۰
برای موجودات آسمانی، محمل زمینی یافتن سهل است که در اشعار، بحث تنازل را می توان عقیده مند شد. اما بر عکس؛ یعنی محمل آسمانی یافتن برای موجودات زمینی؛ به معنای دیگر تصاعد موجودات زمینی، اگر چه ممکن التصور است لکن غلو و اغراق مذموم است و مولانای رومی اهل اغراق و از جای خود بیرون بردن مقام موجودات زمینی نیست.حتی پیرامون شمس تبریزی هم او را نماد می بیند نه شخص عینی.یعنی به عقیده من، مخاطب این شعر مولوی، عشق زمینی نیست. به علاوه ریخت و اسلوب اشعاری که مولوی در باب خداوند می گوید متافوت از این شعر است. به خاطر همین این شعر را خطاب به یک موجود الهی و آسمانی؛ که طبیعت زیر چرخ قدرت اوست؛ مثلا حضرت محمد یا یکی از امامان؛ سروده است. کسی که نه تنها خودش که حتی خیالش صاحب ملک دل است.ساخت برای خیال او چو ناگه در دل آیددل از جا می‌رود الله اکبرتا نظر سایر دوستان چه باشد.
user_image
مهدی
۱۳۹۵/۱۰/۲۷ - ۰۱:۴۴:۵۲
درود بر دوستان گرامیبه گمانم در مصراع اول بیت اول "بوران" صحیح تر است.چون در بیت چهارم نیز واژه "برف" آمده است.البته این فقط نظر بنده حقیر است تا نظر اساتید گرامی چه باشد.
user_image
محمد
۱۳۹۶/۰۹/۱۷ - ۱۶:۱۰:۳۶
واقعا بنده با اطلاعات محدودی که از مولانا دارم بسیار شگفت زده شدم.در اصل به گفته ی سروران مولانا به عشق زمینی نزدیک بلکه تکید دارد عاشقی گر زین سر و گر زان سر است ...ولی بسیار خوشنود میشم اگه عزیزان دلایل دقیق تری اقامه بفرمایند که آیا این شعر اصلا گفته ی مولانا هست یا خیر؟به نظر بنده غیر از محتوی که نصب آن به عالم ملکوت با تکلف بسیار شاید ممکن باشد ، لغات بکار رفته نیز بسیار ضعیف تر از حد است.در اینکه مولانا اشعار با اصطلاحات عامی و گاه رکیک دارد شک نیست ولی در همان اشعار نیز عمق معنی و صنایع ایهام و کنایه حداقل هست مثال : کو خر من کو خر من .....یا .ون خر را نظام دین گفتم ....و یا چون جغد بود اصلش ....
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۱۱/۰۷ - ۱۵:۰۳:۵۵
در این برف آن لبان او ببوسیمکه دل را تازه دارد برف و شکّر..
user_image
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
۱۳۹۸/۱۰/۲۹ - ۱۴:۴۶:۲۲
 زمستانِ بی برف که زمستان نیست . زمستانِ بی برف ، یک سردیِ توخالیست . زمستانِ بی برف ، یک ایمان سست است .  اصلاً برف ، شبیه جمله هایِ مُرکّب است ؛ جمله هایی که حرف ، پشتشان خوابیده . همان حرف هایی که دقیقه ها و شاید ساعت ها طول بِکِشد و آدم هنوز دوست دارد دنبالشان کند . اصلاً برف ، خودِ دنباله است .  دنباله هایِ مبارک ، دنباله هایِ پُرتماشا .می دانم  یادِ این برف ها به خیر خواهد شد ولی تو برفِ سَر و رویِ مرا نَتِکان که در خیالم ، خود را کودک یا پیر ببینم که من ، از این همه میانسالی دلِ خوشی ندارم .آخر تو نمی دانی من پُر از کِشوهایِ نامُرتَبِطم . کِشوهای نامُرتَبِطی که شاید تنها خاطره هایی از برف به هم پیوندشان دهد . من می دانم تو هرگز نخواهی دانست که یک روز از رویِ برف هایِ فراوان به سویِ خانه ی تو خواهم آمد و در خواهم زد و بعد هم ، سال های سال ، فقط صدای در زدن خود را به یاد خواهم آورد ، بی آن که هرگز دری گشوده شده باشد .
user_image
زیبا روز
۱۳۹۹/۰۹/۱۲ - ۱۶:۴۹:۳۷
خدمت دوستان ارحمند .این غزل از مولاناست و البته عشق هم زمینی ست . اما بوسیدن داریم تا بوسیدن و به چه منظوری . چندین مقاله تا کنون در سایت دیدار معنوی مثنوی در باب عشق افلاطونی آورده ام .برای تفصیل قضیه شما را به آن مقالات ارجاع می دهم .این جا فقط کوتاه عرض می کنم همه ما دیده ایم دوستان صمیمی چه زن و چه مرد وقتی به یکدیگر می رسند صمیمانه روبوسی می کنند و بی نظر خاص جنسی . دست دادن و در آغوش گرفتن هم همینطور .در این ابیات بوسیدن دهان با شکر دهانی مقارن شده است منظور از شکر دهانی به گواهی سایر آثار مولانا بر آمدن سخنان شیرین روحانی ست از دهان شمس . مولانا همین حالت را نسبت به خداوند هم دارد روی کسی سرخ نشد بی مدد لعل لبت ..بنا بر این این اتصال وتماس روحانی میان دو یار است . همین . اما جدای از این مطلب طور دیگری هم می تواند تاویل شود که افلاطون در رساله ضیافت خود به تفصیل توضیح داده است . و نیز در رساله فدروس .اگر عاشق و عشوق روحانی بر اثر شراب نوشی و مستی به هم آمیختند،این هم نوعی از عشق است ولی دیگر الهی نیست و چون روحشان الهی ست بزودی از این کار دلسرد می شوند و دوباره به درگاه خدایان راه می یابند .می دانیم مشروبخواری و این طور بازی ها عیچ در زندگی و روایط شمس ومولانا نبوده ولی گمان حاسدان چیز دیگری بود و همین باعث شد که مولانا برای بستن دهان طعنه زنان کیمیا را به عقد شمس در آورد .سخن فراوان است و فرصت کوتاه