
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۰۴۹
۱
صد بار بگفتمت نگهدار
در خشم و ستیزه پا میفشار
۲
بر چنگ وفا و مهربانی
گر زخمه زنی بزن به هنجار
۳
دانی تو یقین و چون ندانی
کز زخمه سخت بسکلد یار
۴
میبخش و مخسب کاین نه نیکوست
ما خفته خراب و فتنه بیدار
۵
میگویم و میکنم نصیحت
من خشک دماغ و گفت و تکرار
۶
میخندد بر نصیحت من
آن چشم خمار یار خمار
۷
میگوید چشم او به تسخر
خوش میگویی بگو دگربار
۸
از تو بترم اگر ننوشم
پوشیده نصیحت تو طرار
۹
استیزه گرست و لاابالیست
کی عشوه خورد حریف خون خوار
۱۰
خامش کن و از دیش مترسان
کز باغ خداست این سمن زار
۱۱
خاموش که بیبهار سبزست
بیسبلت مهر جان و آذار
تصاویر و صوت


نظرات
امین کیخا
امیر
محسن حسینی پور