مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۵۲

۱

نوریست میان شعر احمر

از دیده و وهم و روح برتر

۲

خواهی خود را بدو بدوزی

برخیز و حجاب نفس بردر

۳

آن روح لطیف صورتی شد

با ابرو و چشم و رنگ اسمر

۴

بنمود خدای بی چگونه

بر صورت مصطفی پیمبر

۵

آن صورت او فنای صورت

وان نرگس او چو روز محشر

۶

هر گه که به خلق بنگریدی

گشتی ز خدا گشاده صد در

۷

چون صورت مصطفی فنا شد

عالم بگرفت الله اکبر

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 641
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 408
عندلیب :

نظرات

user_image
محی
۱۳۹۳/۰۵/۰۵ - ۱۱:۲۴:۵۴
شعر احمر: موی سرخرنگ اسمر: رنگ گندگون
user_image
محسن جهان
۱۴۰۰/۱۲/۱۰ - ۰۶:۰۷:۲۴
تفسیر ابیات ۴ الی ۷: در نعت حضرت محمد (ص) مولانا می‌فرماید: ذات احدیت بر صورت حضرت مصطفی نمایان شده است. و آن جمال فنا شده در وجود الله همچون‌ رخ نرگس روز محشر را به یاد می‌آورد (روز محشر همان زمانی است که انسان به وجود لایزال الهی زنده می‌شود).هر زمان که به خلق رو می‌نمایاند، خداوند   صدها در رحمت خود را می گشاید.چون جمال حضرت محمد در ذات باریتعالی فنا شد، تمامی عالم وجود را الله اکبر فراگرفت. 
user_image
سیدمحمدحسین میرفخرائی
۱۴۰۲/۰۶/۰۵ - ۰۳:۴۵:۴۹
این غزل را افلاکی در مناقب‌ العارفین در پی دو حدیث نبوی می‌آورد که بنابه نقل او، مولانا آن‌ها را برای اصحاب خود شرح می‌کرده است: ما رَأَیتُ ٱللّهَ إلّا بِلِباسٍ أَحمَر و ما رَأیتُ رَبّی إلّا وَفی حُلَّةٍ حَمراء هر دو حدیث ــ‌که البته بنده در مجامع حدیثی اثری از آن‌ها نیافتم‌ــ کم‌وبیش چنین معنایی دارند: «خدا را تنها با جامه‌ای سرخ دیدم.»
user_image
سیدمحمدحسین میرفخرائی
۱۴۰۲/۰۶/۰۵ - ۰۳:۴۷:۳۷
ضمناً به نظر می‌رسد جهت حفظ صحت وزن، مصرع آخر را باید چنین خواند: عالَم بِگِرِفت، اَللَّهْ اَکبَر