
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۰۵۳
۱
نزدیک توام مرا مبین دور
پهلوی منی مباش مهجور
۲
آن کس که بعید شد ز معمار
کی گردد کارهاش معمور
۳
چشمی که ز چشم من طرب یافت
شد روشن و غیب بین و مخمور
۴
هر دل که نسیم من بر او زد
شد گلشن و گلستان پرنور
۵
بی من اگرت دهند شهدی
یک شهد بود هزار زنبور
۶
بی من اگرت امیر سازند
باشی بتر از هزار مأمور
۷
میهای جهان اگر بنوشی
بیمن نشود مزاج محرور
۸
در برق چه نامه بر توان خواند
آخر چه سپاه آید از مور
۹
خلقان برقند و یار خورشید
بیگفت تو ظاهرست و مشهور
۱۰
خلقان مورند و ما سلیمان
خاموش صبور باش و مستور
تصاویر و صوت


نظرات