مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۵۴

۱

ای یار شگرف در همه کار

عیاره و عاشق تو عیار

۲

تو روز قیامتی که از تو

زیر و زبرست شهر و بازار

۳

من زاری عاشقان چه گویم

ای معشوقان ز عشق تو زار

۴

در روز اجل چو من بمیرم

در گور مکن مرا نگهدار

۵

ور می‌خواهی که زنده گردیم

ما را به نسیم وصل بسپار

۶

آخر تو کجا و ما کجاییم

ای بی‌تو حیات و عیش بی‌کار

۷

از من رگ جان بریده بادا

گر بی‌تو رگیم هست هشیار

۸

اندر ره تو دو صد کمین بود

نزدیک نمود راه و هموار

۹

از گلشن روی تو شدم مست

بنهادم مست پای بر خار

۱۰

رفتم سوی دانه تو چون مرغ

پرخون دیدم جناح و منقار

۱۱

این طرفه که خوشترست زخمت

از هر دانه که دارد انبار

۱۲

ای بی‌تو حرام زندگانی

ای بی‌تو نگشته بخت بیدار

۱۳

خود بخت توی و زندگی تو

باقی نامی و لاف و آزار

۱۴

ای کرده ز دل مرا فراموش

آخر چه شود مرا به یاد آر

۱۵

یک بار چو رفت آب در جوی

کی گردد چرخ طمع یک بار

۱۶

خامش که ستیزه می‌فزاید

آن خواجه عشق را ز گفتار

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 642
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 408
عندلیب :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۱۰/۰۶ - ۰۵:۴۳:۱۲
تو روز قیامتی که از توزیر و زبرست شهر و بازار..