
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۰۵۵
۱
انجیرفروش را چه بهتر
انجیرفروشی ای برادر
۲
سرمست زییم مست میریم
هم مست دوان دوان به محشر
۳
گر خاک شویم وگر بریزیم
ساقی با ماست بنده پرور
۴
خاکش خوش باد کوست عاشق
خاکش ز شراب جان مخمر
۵
آن خاک شکوفه کرد یعنی
مستیم از این سر و از آن سر
۶
مهتر چو خراب گشت و خوش شد
خاکست خرابتر ز مهتر
۷
خاکی گشتی چو مست گشتی
ملاح تو برکشید لنگر
۸
خود لنگر ما گسست کلی
هر لوح جدا ز لوح دیگر
۹
از بند و ز غرقه بازرستند
هر تخته کشتی است رهبر
۱۰
چون خوش نبود چنین خرابی
بگشای دو چشم عقل و بنگر
تصاویر و صوت


نظرات