مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۶۰

۱

عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وار

گازری در خشم گشت از آفتاب نامدار

۲

وانگهان چون گازری از گازران درویشتر

وانگهان چون آفتابی آفتاب هر دیار

۳

ناز گازر چون بدید آن آفتاب از لطف خود

ابر پیش آورد اینک گازری با کار و بار

۴

گفت تا گازر نخندد من برون نایم ز ابر

تا دل او خوش نگردد من نباشم برقرار

۵

دسته دسته جامه‌های گازران از کار ماند

تا پدید آید که گازر اختیارست اختیار

۶

هر کی باشد عاشق آن آفتاب از جان و دل

سر ز خاک پای گازر برندارد زینهار

۷

گویم آن گازر که باشد شمس تبریزی و بس

کز برای او برآید آفتاب از هر کنار

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 646
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 411
عندلیب :

نظرات

user_image
علی اعرابی
۱۳۹۵/۰۴/۱۱ - ۱۹:۴۷:۱۹
در گذشته به کسانی که به شغل رخت شویی مشغول بودند، گازُر میگفتند.