مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۶۶

۱

مرحبا ای جان باقی پادشاهِ کامیار

روح‌بخش هر قَران و آفتاب هر دیار

۲

این جهان و آن جهان هر دو غلام امر تو

گر نخواهی برهمش زن ور همی‌خواهی بدار

۳

تابشی از آفتابِ فقر بر هستی بتاب

فارغ آور جملگان را از بهشت و خوفِ نار

۴

وارهان مر فاخرانِ فقر را از ننگِ جان

در رهِ نقاش بشکن جمله این نقش و نگار

۵

قهرمانی را که خون صد هزاران ریخته‌ست

ز آتش اقبالِ سرمد دود از جانش برآر

۶

آن کسی دریابد این اسرارِ لطفت را که او

بی‌وجود خود برآید محوِ فقر از عینِ کار

۷

بی‌کراهت محو گردد جان اگر بیند که او

چون زرِ سرخست خندان دل درونِ آن شرار

۸

ای که تو از اصلْ کانِ زر و گوهر بوده‌ای

پس تو را از کیمیاهای جهان ننگست و عار

۹

جسم خاک از شمس تبریزی چو کلی کیمیاست

تابش آن کیمیا را بر مسِ ایشان گمار

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 648
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 412
عندلیب :

نظرات