
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۰۶۷
۱
سر برآور ای حریف و روی من بین همچو زر
جان سپر کردم ولیکن تیر کم زن بر سپر
۲
این جگر از تیرها شد همچو پشت خارپشت
رحم کردی عشق تو گر عشق را بودی جگر
۳
من رها کردم جگر را هرچ خواهد گو بشو
بر دهانم زن اگر من زین سخن گویم دگر
۴
بنده ساقی عشقم مست آن دردی درد
گوشهای سرمست خفتم فارغم از خیر و شر
۵
گر بیاید غم بگویم آنک غم میخورد رفت
رو به بازار و ربابی از برای من بخر
تصاویر و صوت


نظرات
کعبه
منصور
Aria Hossein Khoo