مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۷۴

۱

گرم در گفتار آمد آن صنم این الفرار

بانگ خیزاخیز آمد در عدم این الفرار

۲

صد هزاران شعله بر در صد هزاران مشعله

کیست بر در کیست بر در هم منم این الفرار

۳

از درون نی آن منم گویان که بر در کیست آن

هم منم بر در که حلقه می‌زنم این الفرار

۴

هر که پندارد دو نیمم پس دو نیمش کرد قهر

ور یکی ام پس هم آب و روغنم این الفرار

۵

چون یکی باشم که زلفم صد هزاران ظلمتست

چون دو باشم چونک ماه روشنم این الفرار

۶

گرد خانه چند جویی تو مرا چون کاله دزد

بنگر این دزدی که شد بر روزنم این الفرار

۷

زین قفس سر را ز هر سوراخ بیرون می‌کنم

سوی وصلت پر خود را می‌کنم این الفرار

۸

در درون این قفس تن در سر سودا گداخت

وز قفس بیرون به هر دم گردنم این الفرار

۹

بی‌می از شمس الحق تبریز مست گفتنم

طوطیم یا بلبلم یا سوسنم این الفرار

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 652
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 415
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۵ - ۰۶:۰۶:۲۳
خیزاخیز بانگ هشیار باش بربستن بارها هنگام سفر است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۵ - ۰۶:۲۹:۲۷
صد به معنی عدد صد را باید سد بنویسیم ولی به تازگی کتابی از جناب حصوری خواندم به نام سرنوشت یک شمن و ایشان می گفت که سد معنی ظهور می دهد پس بهتر است که همان صد فعلا نوشته شود . وه که این الف ب برای فارسی چه تنگ دامن است
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۵ - ۰۶:۴۰:۱۵
کسی با دو نیم یک برخ اب و یک برخ روغن نگاهش با انسان است که یک بخش جان است و یک بخش جسد و ایندو دو همنشین ناسازگار هستند .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۵ - ۰۶:۴۲:۳۶
این دو همنشین در نیازها هم با هم درستیزند گویا تن پروری با جانپروری همساز نیست و دلیل دلکوری انسانهای تنکامه همین وا هشتن نیاز های جان است .