مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۷۵

۱

آینه چینی تو را با زنگی اعشی چه کار‌؟

کر مادرزاد را با نالهٔ سرنا چه کار‌؟

۲

هر مخنث از کجا و ناز معشوق از کجا‌؟

طفلک نوزاد را با بادهٔ حمرا چه کار‌؟

۳

دست زهره در حنا‌، او کی سلحشوری کند‌؟

مرغ خاکی را به موج و غرهٔ دریا چه کار‌؟

۴

بر سر چرخی که عیسی از بلندی بو نبرد

مر خرش را ای مسلمانان بر آن بالا چه کار‌؟

۵

قوم رندانیم در کنج خرابات فنا

خواجهٔ ما را با جهاز و مخزن و کالا چه کار‌؟

۶

صد هزاران ساله از دیوانگی بگذشته‌ایم

چون تو افلاطون عقلی‌، رو‌، تو را با ما چه کار‌؟

۷

با چنین عقل و دل آیی سوی قطاعان راه

تاجر ترسنده را اندر چنین غوغا چه کار‌؟

۸

زخم شمشیر‌ست اینجا زخم زوبین هر طرف

جمع خاتونان‌ِ نازک‌ساق‌ِ رعنا را چه کار‌؟

۹

رُستمان امروز اندر خون خود غلطان شدند

زالکان پیر را با قامت دوتا چه کار‌؟

۱۰

عاشقان را منبلان دان زخم‌خوار و زخم‌دوست

عاشقان عافیت را با چنین سودا چه کار‌؟

۱۱

عاشقان بوالعجب تا کشته‌تر خود زنده‌تر

در جهان عشق باقی مرگ را حاشا چه کار‌؟

۱۲

وانگهی این مست عشق اندر هوای شمس دین

رفته تبریز و شنیده‌، رو‌، تو را آنجا چه کار‌؟

۱۳

از ورای هر دو عالم بانگ آید روح را

پس تو را با شمس دین باقی اعلا چه کار‌؟

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 652
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 415
عندلیب :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۵ - ۱۹:۰۴:۵۱
هر چند اعشی به عربی معنی شبکور دارد اما من دریغا گو می شوم اگر نام اعشی میمون را نیاورم .اعشا میمون شاعر عربی و پارسی که بسیاری از نام گلها را در شعر های عربی اش هم اورده است .خاندان منذر که عرب های فرهیخته و دلیر بودند در روزگار ساسانیان کار پرورش شاهپورهای ساسانی را به گردن می گرفتند و از میان ان ها بهرام گور شناخته و دانسته است .جایگاه فرماندهی ایشان در محل استان الانبار عراق امروزی است .گویا اعشا بسیار فارسی دوست داشته است و یک بار به دربار خسرو ی دوم گویا برای ترگمان امده است .درود بر همسایه دوستی و بزرگداری بزرگان !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۵ - ۱۹:۰۹:۲۳
هر جا اسم اعشا بیاید باید نام حسن ابن هانی اهوازی را هم اورد او بهترین نمونه غزل عربی را سرود و یک فارس اهوازی بوده است و شیوایی عربی اش به گونه ای بوده است که نام خیابانی در میانه بغداد را به نام او یعنی ابو نواس گذاردند ( یا گزاردند ) تا اینکه به دست نژاد پرست صدام حسین این نام بر افتاد ! درود به ابو نواس و به اعشی میمون
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۵ - ۱۹:۱۹:۰۲
سرنا باید از سورنا باشد یعنی نایی که در سور می نوازند !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۵ - ۱۹:۲۴:۴۹
جهاز به فارسی می شود برگ و یا ساز و برگ
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۵ - ۱۹:۳۵:۰۱
با درود به دوستان لغت سلیح را همیشه فردوسی برای سلاح به کار می برد و من سپس تر دریافتم سلیح از زریه است و ان لغت پهلوی زره می باشد یعنی ضریح هم که گرداگرد مغاک و ارامگاه می بندند از همین لغت زریه است چون به شکل چشمه ها و حلقه های زره است یعنی ضریح عربی از روی زریه است بعد ها سلیح هم ساخته شده است همه از زریه هستند و به همین دلیل فردوسی انها را اورده است .اما سلحشور لغتی قدیمی است شواهدی در ادب مانده از زبان اوستایی داریم از این لغت و پیوندی با شستن سلاح ندارد !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۵ - ۱۹:۳۶:۱۸
از لغت زخم ما یک لغت زخمند را هم داریم که کمتر به کار می رود
user_image
سعید
۱۳۹۲/۰۷/۲۵ - ۲۳:۰۱:۰۷
قطاعان را چگونه باید از مولانا بپذیریم که قطاع خود جمع قاطع است و دوباره با ان جمع بسته شده است مثل این است که بگوییم راهزنان های راه .استاد چه تو جیهی برای آن دارید
user_image
سعید
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۰۰:۳۹:۱۱
به گمانم با نگاهی به غوغا در لت دوم باید همان قطاع به ضم قاف را در نظر گرفت
user_image
سعید
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۰۱:۲۶:۵۲
من هم با شما هم رای و سازگار هستم در مورد جست و جوهای اینترنتی که گاهی واقعا گمراه کننده هستند و گاهی هم بی نتیجه میمانند اما در مورد قطاعان به مقدمه دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی بر غزلیات شمس مراجعه کردم که ایشان هم قطاع را با ضم قاف در نظر گرفته اند و دلیلشان هم این است که راهزن را قاطع را گویند و نه قطاع راه به فتح قاف به هر روی باز هم میخوانم شاید نتیجه به نتیجه محکم تری برخوردم
user_image
سعید
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۰۱:۲۹:۱۰
پس نگاشتدکتر کدکنی بر این باورند که جمع بستن جمع در اشعار مولانا و هم زمانان و معاصرانشان امری رایج بوده است
user_image
سعید
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۰۱:۳۴:۱۴
پس نگاشت 2در حاشیه قبل نتیجه اول مبنی بر اشتباه بوده و زاید است و همچنین راه به اشتباه را نگاشته شده که به این ترتیب اصلاح میگردد،
user_image
عشرت
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۵:۲۱:۲۲
دوستان عزیر سلیح ممال سلاح است. لطفا به لغت نامه مراجعه کنید و هرگز به حاشیه ها اعتماد نکنید حتی حاشیۀ بنده. متأسفانه هرکس وارد ادبیات میشود بدون تخصص و با دو کتاب و مقاله خواندن صاحبنظر میشود. آیا ما میرویم به جای پزشکان نسخه بنوبسیم که آنان به جای ادیبان حاشیه مینویسند!!
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۶:۳۴:۵۰
عشرت جانم با درود به شما من کوچک شما هستم .شما هم بنویس مثلا بگو امین کیخا اشتباه کرد به فان دلیل ان موقع و همین حالا هم ممنون می شوم . کهتر شما کیخا .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۶:۴۹:۵۷
عشرت جانم من هیچ کجا هم نگفته ام که صاحب نظر هم هستم نمی دانم چگونه به نظر شما این گونه رسیده است .اما زریه در صفحه 404 کتاب فرهنگ پارسی است نوشته جلال الدین کزازی و اینکه سلیح در شاهنامه است که همه می دانند و اینکه سلحشور از شستن سلاح نیست نوشته دکتر پرتو است نویسنده فرهنگ واژه یاب و اینکه ضریح مشجر است مانند زره هم ادم در نگاه می فهمد و دیگر نیاز به پیچیده شدن ندارد وانگهی من فرصت شغلی و نان کسی را که نمی برم اگر کناره نویسی بکنم وانگهی اصلن شما راست می گویید من نیازی به ستوده شدن ندارم و از دشامیزی ( اختلاط نامناسب ) فضای مجازی اگاهم .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۸:۰۳:۲۹
عشرت جانم من مدتی هست که می خواهم به نوشتن دیوان شمس روی بیاورم که می پندارم بهترین ارث برای یک فرزند تواند بود . چطور فکر میکنی ایا بهتر نیست من به همان نستعلیقم بپردازم و میدان را برای دوستان راست اندیش ( ارتودکس) در ادبیات بازتر بکنم ؟ کاش بنویسی و به فر و شکوه فارسی افزون کنی برادر یا خواهر . فارسی ملک مشاع همه مردم ماست بنویس من هم می نیوشم .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۸:۵۰:۴۸
شمس جانم مستراح هم از میسه یا میزه به معنی شاش و راه به معنی مسیر است و مستراح معنی استراحت گاه نمی دهد کجا به عربی مستراح را به کار می برده اند ؟ بلکه راهی بوده که برای میسک و میسه و یا مس کردن می سپرده اند . زیرا مستراح ها بیرون از خانه بوده اند همین حالا در بهبهان به شاش مسک می گویند اما مثانه انهم از لغت مس به معنی شاش است یعنی مسانه است ! یعنی منسوب به مس ! ولی وقتی مردم ما زبان خودشان را نفهمید ند رو کردن به توجیه کردن . کتاب را کتیب کردن نشعه شان کرد ! گمان شد که علم پیچیده ای است که رکاب را رکیب خواندن !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۸:۵۵:۲۱
چگونه است که میزنای و میس نای را برای حالب می پذیریم ولی مسانه را با ان انه اشکار و بزرگ مثانه می نویسیم ! البته من این ها را برای نخستین بار می نویسم و مستراه را با ان مس اشکارش نمی شود. ندید !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۹:۰۱:۲۱
نشئه ببخشید نشعه نوشته شد
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۹:۰۷:۲۷
رویهمرفته راست اندیشی ادبی ( orthodox) دردی دارد و ان این است که تنگ میدان است و چیزی نو را نمی پذیرد و باطنی بودن دشواریش لغزش است ولی دراز دامن تر و شنیدنی تر است و دل هنوز ابزار یافتن اگاهی !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۹:۱۴:۵۶
مردم از هم زاده می شوند و زبانها نیز ، انسان به دلیل انسان بودن به فرایند زیا و در جریان سازش و دیگر شدن و گردانش واژه ها اگاهی می یابد . من گمان می کنم واژه حس کردنی است، چشیدنی است . ذوقی !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۹:۲۴:۳۳
اما اینکه عشرت دلبند مرا بخاطر متخصص بودنم نهی می کند از درون شدن به ادبمندی ! جناب علی حصوری در جایی می فرماید پزشکی سه گونه بوده است نخست جادویی یعنی بکار گرفتن روان و روح در بهبود مردمان دوم مهر پزشک که با واژه درمان می کند و نیز کارد پزشک که به زبان دوستی برمانگری ( که جراحی ) است . اگر عشرت سخن مرا در گوش نمی گیرد باید که سخن ادیبان را بگیرد .
user_image
سعید
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۹:۲۶:۰۶
اینجا هم جمود و ارتودکس دست از سرمان بر نمیدارد
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۶ - ۱۹:۳۲:۲۹
شمس جانم برایت پیام فرستادم اگر گرفتی بگو تا از دست این تنگ نظری رخت به سویی بکشیم ! حالا نشانی تو حمید رضا را دارم !
user_image
عشرت
۱۳۹۲/۰۷/۲۷ - ۰۵:۰۸:۳۲
سلام. آقای کیخای عزیز. من دوستدار شما و شغل شریفتان هستم و اگر مریض شوم دست به دامان همکاران شما خواهم شد حتماً، اما درد من و دیگر ادیبان همین به نظر رسیدن ها و به چشم آمدن هاست. ادیبات ذوق و احساس است اما ریشه یابی کلمات، معنی لغات، دستور و خیلی مباحث دیگر جای ذوق نیست. لطفا برای تمام گفته هاتان منابع بیاورید یا از حاشیه نویسی در این زمینه ها منصرف شوید. دیگر هم حرفی ندارم و بیشتر از این حواشی گنجور عزیز را به کلمات بی ربط خودم نسبت به شعر، سیاه نمیکنم.راستی این هم برای شمس الحق عزیزم _ که دوست دارم نامشان را بدانم_ سپاسکه هر کو سلحیش بدشمن دهدهمی خویشتن را بکشتن دهد(فردوسی)سلیح برادر بپوشید زن نشست از بر باره ٔ گام زن (فردوسی)
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۷/۲۷ - ۰۶:۴۳:۳۹
عشرت جان من در نوشتنم موشکاف و در نگرستنم دانشیک هستم ولی نمی خواهم بلافم وگر نه اگر شما بدانی از من در فرهنگ نامه ایرانیکا هم گفته گیری و کناره نویسی پذیرفته اند شاید از نا دانشی خواندن نوشته های من در گنجور دست بردارید .من برای ایرانیکا چیزی نمی نویسم مگر
پاسخ می گیرم جایی که بزرگان ایران شناسی می نویسند جایی که با فارسی و فرانسه و انگلیسی فکسنی نمی شود نوشت . من البته میدان را به شما وا می گذارم . و ارزو میکنم با نگاه علمی تان برای مردممان احترام و فر و شکوه بیافرینید که اگر چنین باشد من هم به خواستم رسیده ام .
user_image
سعید
۱۳۹۲/۰۷/۲۷ - ۰۷:۰۵:۳۷
دکتر جانم شما را چه میشود آخر.پس تکلیف بقیه دوستداران شما و دانشتان چه میشود آخر برای چه یا که برای کسی که تکلیف خودش را هم نمیداند کسی که حتی خودش مشکلش را با شما نمیداند نمیداند مشکل پزشک بودن شماست یا ذوق نداشتنتان ویا ذکر نکردن منبع البته به نظر ایشان .به نظرم بایستی ندیده میگرفتید پیام ایشان را که ارزشی برای دیده شدن در آن نیست
user_image
Rojan
۱۳۹۹/۱۲/۰۵ - ۰۲:۰۱:۳۱
سلام ببخشید کسی مفهوم و معنی بیت عاشقان بوالعجب تا کشته‌تر خود زنده تردر جهان عشق باقی مرگ را حاشا چه کارو میدونه؟؟
user_image
نادر..
۱۴۰۱/۰۸/۰۱ - ۱۳:۰۹:۳۷
صدهزاران سال از دیوانگی بگذشته‌ایم...