مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۷۶

۱

لحظه لحظه می برون آمد ز پرده شهریار

باز اندر پرده می‌شد همچنین تا هشت بار

۲

ساعتی بیرونیان را می‌ربود از عقل و دل

ساعتی اهل حرم را می‌ببرد از هوش و کار

۳

دفتری از سحر مطلق پیش چشمش باز بود

گردشی از گردش او در دل هر بی‌قرار

۴

گاه از نوک قلم سوداش نقشی می‌کشید

گاه از سرنای عشقش عقل مسکین سنگسار

۵

چونک شب شد ز آتش رخسار شمعی برفروخت

تا دو صد پروانه جان را پدید آمد مدار

۶

چون ز شب نیمی بشد مستان همه بیخود شدند

ما بماندیم و شب و شمع و شراب و آن نگار

۷

مای ما هم خفته بود و برده زحمت از میان

مای ما با مای او گشته کنار اندر کنار

۸

چون سحر این مای ما مشتاق آن ما گشته بود

ما درآمد سایه وار و شد برون آن مای یار

۹

شمس تبریزی برفت اما شعاع روی او

هر طرف نوری دهد آن را که هستش اختیار

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 653
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 415
عندلیب :

نظرات

user_image
soheilana
۱۳۹۳/۰۶/۳۱ - ۲۱:۲۸:۰۳
"مای ما" در شعر بالا به چه معنی است ؟
user_image
nikyar
۱۳۹۴/۰۴/۱۵ - ۰۴:۴۵:۱۹
این غزل گویا به زبان سر (راز) باشد....
user_image
behrouz ghanbari
۱۳۹۶/۰۴/۱۱ - ۱۴:۰۸:۳۷
پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
همایون
۱۳۹۶/۰۹/۲۴ - ۱۹:۱۰:۵۶
همانگونه که معلم برای تربیت شاگرد سئوال طرح می‌‌کندپیران هم برای پیروان خود راز آمیز و طامات گونه سخن میراندند تا آنان را به راز ورزی و رمز گشایی آموخته سازنداعداد و حروف و کلمات و ترکیبات خود بار راز گونه دارندیک، بودش است و دو، پیدایش است و سه، آفرینشچهار، نهادش است و پنج، انسان است که خود را حس میکند و بی‌ نهایت است چون بی‌ نهایت را در خود درک میکندشش، محدودیت است در بی‌ حدی اهورمزدا به رشک اهریمن پی‌ میبرد و او را به درون نور که موجب رشک او شده بود فرا می‌‌خواندولی اهریمن نمی‌‌پذیرد و تاریکی‌ را نمی خواهد که از دست بدهد و اینگونه راز پیدا می‌‌شود رشک و راز اولین دویی که همزادند پا به پهنه نبرد میگذارند و اینگونه سه، که نبرد است با دو، همراه می‌‌شود پس زمان محدود پیدا می‌‌شود از زمان ئا محدودی یا زروان، زیرا نبرد در ئا محدودی صورت نمی گیرد و چهار هم اینگونه پیدا می‌‌شود و انسان مشعل نبرد را بدست می‌‌گیرد نبرد نوربا آمدن سه و چهار، هفت که راز آمیز‌ترین عدد است* به دنیای هستی‌ پا میگذرد و با بودش که یک است در می‌‌آمیزد و هشت می‌‌شود که دو چهار است و شب و روز از دنیای نور و تاریکی در نبردی سه هزار ساله با هم در می‌‌آمیزند و من ما میشود و اینگونه نیستی‌ لحظه به لحظه پا به هستی‌ می‌‌گذارد و شهریار لحظه به لحظه از پرده بیرون می‌‌اید که ما هم می‌‌تواند با ما باشد و هم بی‌ ما ولی همیشه ما باقی‌ می‌‌ماند و بسیار ما‌ها می‌‌توانند با هم در آمیزند ولی همواره ما خواهند بود آنگونه که جلال دین همیشه ما است و ما با جلال دین *الکترون‌ها هفت مدار دارند و پروتون هم هفت لایه است