
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۰۸۶
۱
هله زیرک هله زیرک هله زیرک زوتر
هله کز جنبش تو کار همه نیکوتر
۲
بدوان از پی مردان بنگر از چپ و راست
جسته از سنگ ستاره ز قمر مه روتر
۳
یک به یک پیش تو آیند چو از جا بروی
همچو من بسته کمرها ز شکر خوش خوتر
۴
در گلشن بگشاید ز درون صورت عشق
صورتش چون گل سرخ از گل تر خوش بوتر
۵
عشق داوود شود آهن از او نرم شود
شیر آهو شود آن جا و از او آهوتر
۶
هر یکی ذره شود عیسی و عیسی نفسی
مرگ جانبخش شود بلک ز جان دلجوتر
۷
اندر آن حال اگر ماه ببوسد لب تو
گوییش خیز برو از بر ما آن سوتر
۸
دل من پرسخنست ار چه دهان بربستم
تا بگوید خردی کوست ز ما خوشگوتر
تصاویر و صوت


نظرات
سودابه مهیجی