مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۰۸۸

۱

سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر

طبله کالبد آورده‌ام آخر بنگر

۲

بر سر کوی تو پرطبله من بین و بخر

شانه‌ها و شبه‌ها و سره روغن‌ها تر

۳

شبه من غم تو روغن من مرهم تو

شانه‌ام محرم آن زلف پر از فتنه و شر

۴

از فراقت تلفم گشته خیالت علفم

که دلم را شکمی شد ز تو پرجوع بقر

۵

من ندانم چه کسم کز شکرت پرهوسم

ای مگس‌ها شده از ذوق شکرهات شکر

۶

پرده بردار صبا از بر آن شهره قبا

تا ز سیمین بر او گردد کارم همه زر

۷

چند گویی تو بجو یار وزو دست بشو

در دو عالم نبود یار مرا یار دگر

۸

چون خرد ماند و دل با من ای خواجه بهل

ماه و خورشید که دیدست در اعضای بشر

۹

چون که در جان منی شسته به چشمان منی

شمس تبریز خداوند تو چونی به سفر

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 677
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 420
عندلیب :

نظرات

user_image
....
۱۳۹۵/۰۳/۰۲ - ۰۵:۱۵:۴۷
ببخشید منظور از شبه ها در بیت دوم و سوم را متوجه نمی‌شوم. در ضمن تلفظش همان شِبْه است یا چیز دیگری؟
user_image
عیسی
۱۳۹۵/۰۳/۰۲ - ۱۲:۲۱:۲۸
ممکنه اشتباه کنم. اما shebeh یا shebah بخونید و یک نوع سنگ تیره قیمتی صیقل‌خورده در نظر مجسم کنید. در اینصورت صحبت از یک صندوقچه آرایش هست احتمالا و با این دیدگاه، شعر تا اخر معنای سرراستی خواهد داشت. البته هرآینه ممکنه اشتباه کرده باشم که دوستان عزیز، حتما تذکر خواهند داد.
user_image
نادر..
۱۳۹۷/۰۳/۱۴ - ۱۲:۱۸:۴۹
پرده بردار صبا از بر آن شهره قبا..