
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۰۸۹
۱
هین که آمد به سر کوی تو مجنون دگر
هین که آمد به تماشای تو دل خون دگر
۲
عاشق روی تو را گنبد گردون نکشد
مگرش جای دهی بر سر گردون دگر
۳
عاشق تو نخورد حیله و افسون کسی
تو بخوان و تو بدم بر دلش افسون دگر
۴
عشق روی تو به شش سوی جهان دام دلست
که ندیدند چنان رخ رخ گلگون دگر
۵
رحمتی کن تو بر آن مرغ که در دام افتاد
که ندارد چو تو شاهنشه بیچون دگر
۶
کو در این خانه یکی سوخته مفتونی
که به شبها شنود ناله مفتون دگر
۷
از پس نیشکرت اشک چو اطلس بارم
چارهام نیست جز این اطلس و اکسون دگر
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..