مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۱۰۱

۱

نرم نرمک سوی رخسارش نگر

چشم بگشا چشم خمارش نگر

۲

چون بخندد آن عقیق قیمتی

صد هزاران دل گرفتارش نگر

۳

سر برآر از مستی و بیدار شو

کار و بار و بخت بیدارش نگر

۴

اندرآ در باغ بی‌پایان دل

میوه شیرین بسیارش نگر

۵

شاخه‌های سبز رقصانش ببین

لطف آن گل‌های بی‌خارش نگر

۶

چند بینی صورت نقش جهان

بازگرد و سوی اسرارش نگر

۷

حرص بین در طبع حیوان و نبات

بعد از آن سیری و ایثارش نگر

۸

حرص و سیری صنعت عشقست و بس

گر ندیدی عشق را کارش نگر

۹

گر ندیدی عشق رنگ آمیز را

رنگ روی عاشق زارش نگر

۱۰

با چنین دشوار بازاری که اوست

با زر و بی‌زر خریدارش نگر

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 687
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 426
عندلیب :

نظرات

user_image
عارف
۱۳۹۸/۰۳/۰۷ - ۱۶:۲۸:۵۷
مولوی بی همتاست.
user_image
تمیم شمال
۱۳۹۸/۱۰/۲۸ - ۲۳:۱۵:۴۱
#خداوندگار بلخ عشق است.پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
سیاوش
۱۳۹۹/۰۱/۰۲ - ۲۲:۱۳:۵۷
این شعر توسط خواجه ابراهیم احراری (هنرمند افغان) در آهنگی به نام رخسار خوانده شده.
user_image
حبیب
۱۳۹۹/۰۶/۰۱ - ۱۰:۳۵:۵۳
در این غزل زیبا مولا نوعی ذهن اگاهی را اموزش میدهد.هر مرید باید در رفتار مراد خود توجه کند تا بتواند جا پای او بگذارد0 مولانا میگوید به چه چیزهایی باید در مراد خود توجه کنی و یکی یکی انها را نام میبرد.مراد گل بی خوار است. حرص و خواهندگی که ریشه در روح نباتی و حیوانی دارد در او مهار شده و به إیثار و بخشندگی تبدیل شده است ونهایتا رفتار او الگوی خوبی از أفکار و عشق درونی اوست. صورت آدمی هویدا کنده کلام دروغ است ولی در مراد ما که عاشق صادق است هارمونی بین احساس 'کلام 'هیجان 'رفتار و چهره او مشاهده میشود0