مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۱۰۴

۱

باز شد در عاشقی بابی دگر

بر جمال یوسفی تابی دگر

۲

مژده بیداران راه عشق را

آنک دیدم دوش من خوابی دگر

۳

ساخته شد از برای طالبان

غیر این اسباب اسبابی دگر

۴

ابرها گر می‌نبارد نقد شد

از برای زندگی آبی دگر

۵

یارکان سرکش شدند و حق بداد

غیر این اصحاب اصحابی دگر

۶

سبزه زار عشق را معمور کرد

عاشقان را دشت و دولابی دگر

۷

وین جگرهایی که بد پرزخم عشق

شد درآویزان به قلابی دگر

۸

عشق اگر بدنام گردد غم مخور

عشق دارد نام و القابی دگر

۹

کفشگر گر خشم گیرد چاره شد

صوفیان را نعل و قبقابی دگر

۱۰

گر نداند حرف صوفی دان که هست

دردهای عشق را بابی دگر

۱۱

از هوای شمس دین آموختم

جانب تبریز آدابی دگر

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 688
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 427
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
عندلیب :

نظرات

user_image
عارف
۱۳۹۸/۰۳/۰۵ - ۰۵:۵۴:۰۱
عشق اگر بدنام گردد غم مخور!بسیار زیبا
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۹/۰۱ - ۲۰:۳۲:۳۲
این غزل مانند یک بیانیه و مانیفست است که در آن جلال دین آشکار میکند که با آمدن شمس و دوستی با او یک فرهنگ کاملن نوینی پایه گذاری میشودزیبایی و عشق تعریف تازه ای پیدا میکند، راه نویی و وهروان نویی و عرفان و تصوف تازه ای پدیدار میگردد که تا کنون نبوده است و اگر هم بوده در دیگری باز شده است و روش کارآمد و برنامه ای جهانی برای انسان و هستی ارمغان آورده شده است