مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۱۰۵

۱

ای خیالت در دل من هر سحور

می‌خرامد همچو مه یک پاره نور

۲

نقش خوبت در میان جان ما

آتش و شور افکند وانگه چه شور

۳

آتشی کردی و گویی صبر کن

من ندانم صبر کردن در تنور

۴

یاد داری کآمدی تو دوش مست

ماه بودی یا پری یا جان حور

۵

آن سخن‌هایی که گفتی چون شکر

وان اشارت‌ها که می‌کردی ز دور

۶

دست بر لب می‌زدی یعنی که تو

از برای این دل من برمشور

۷

دست بر لب می‌نهی یعنی که صبر

با لب لعلت کجا ماند صبور

۸

رو به بالا می‌کنی یعنی خدا

چشم بد را از جمالم دار دور

۹

ای تو پاک از نقش‌ها وز روی تو

هر زمانی یوسفی اندر صدور

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 689
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 427
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۹/۰۲ - ۱۹:۳۵:۲۲
عناصر عرفان ایرانی جلال دین اینجا در این غزل خود را به نمایش میگذارندخیال به خدا مربوط نمیشود بلکه عنصر انسانی و عرفانی است که شاهی انسان در هستی را پایدار می سازد، روشنایی و نور نیز به انسان و درون انسان مربوط میشود که امروز را به فردایی نو و تازه وصل میکندمستی هم عنصری انسانی و عرفانی است که امروز را به دیروز می پیوندد و شکوه انسان وهستی و شادی و عشق را موجودیت می بخشدو آتش انسان را پهلوان و کارآمد میکند و رخس انسان در هستی را به پا می دارد