
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۱۰۵
۱
ای خیالت در دل من هر سحور
میخرامد همچو مه یک پاره نور
۲
نقش خوبت در میان جان ما
آتش و شور افکند وانگه چه شور
۳
آتشی کردی و گویی صبر کن
من ندانم صبر کردن در تنور
۴
یاد داری کآمدی تو دوش مست
ماه بودی یا پری یا جان حور
۵
آن سخنهایی که گفتی چون شکر
وان اشارتها که میکردی ز دور
۶
دست بر لب میزدی یعنی که تو
از برای این دل من برمشور
۷
دست بر لب مینهی یعنی که صبر
با لب لعلت کجا ماند صبور
۸
رو به بالا میکنی یعنی خدا
چشم بد را از جمالم دار دور
۹
ای تو پاک از نقشها وز روی تو
هر زمانی یوسفی اندر صدور
تصاویر و صوت


نظرات
همایون