
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۱۰۷
۱
در چمن آیید و بربندید دید
تا نیفتد بر جماعت هر نظر
۲
من زیانها کردهام من دیدهام
زخمها از چشم هر بیپا و سر
۳
چشم بد دیدیم ما کز زخم او
روسیه گردد عیان شمس و قمر
۴
دور باد از رزم شیران چشم سگ
دور باد از مهد عیسی کون خر
۵
تیر پرانست از چشم بدان
خلوت آمد تیر ایشان را سپر
۶
لیک چشم نیک و بد آمیختهست
قلب را هر کس بنشناسد ز زر
۷
زاهدانش آهها پنهان کنند
خلوتی جویند در وقت سحر
۸
لیک این مستان به حکم خود نیند
نیستشان جز حفظ حق حصنی دگر
۹
باد کم پران مزن لاف خوشی
باد آرد خاک و خس را در بصر
تصاویر و صوت


نظرات
ناشناس