
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۱۱
۱
برای تو فدا کردیم جانها
کشیده بهر تو زخم زبانها
۲
شنیده طعنههای همچو آتش
رسیده تیر کاری زان کمانها
۳
اگر دل را برون آریم پیشت
ببخشایی بر آن پرخون نشانها
۴
اگر دشمن تو را از من بدی گفت
مها دشمن چه گوید جز چنانها
۵
بیا ای آفتاب جمله خوبان
که در لطف تو خندد لعل کانها
۶
که بیتو سود ما جمله زیانست
که گردد سود با بودت زیانها
۷
گمان او بسستش زهر قاتل
که در قند تو دارد بدگمانها
تصاویر و صوت


نظرات
محسن