
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۱۱۸
۱
میر شکار من که مرا کردهای شکار
بیتو نه عیش دارم و نه خواب و نه قرار
۲
دلدار من توی سر بازار من توی
این جمله جور بر من مسکین روا مدار
۳
ای آنک یار نیست تو را در جهان عشق
من در جهان فکنده که ای یار یار یار
۴
درده از آن شراب که اول بدادهای
زان چشمهای مست تو بشکن مرا خمار
۵
از آسمان فرست شرابی کز آن شراب
اندر زمین نماند یک عقل هوشیار
۶
روزی هزار کار برآری به یک نظر
آخر یکی نظر کن و این کار را برآر
تصاویر و صوت


نظرات
هاتف
زهره نامدار
امیرحسین