
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۱۲۰
۱
مستیم و بیخودیم و جمال تو پرده در
زین پس مباش ماها در ابر و پرده در
۲
ما جمع عاشقان تو خوش قد و قامتیم
ما را صلای فتنه و شور و هزار شر
۳
خورشید تافتست ز روی تو چاشتگاه
در عشق قرص روی تو رفتیم بام بر
۴
مستیست در سر از می و این تاب آفتاب
در سر بتافتست پس از دست رفت سر
۵
ای مطرب هوای دل عاشقان روح
بنواز لحن جان که تننتن لطیفتر
۶
تا جانها ز خرقه تنها برون شود
تا بر سرین خرقه رود جان باخبر
۷
از جام صاف باده تو خاشاک جسم را
بردار تا نهیم به اقبال بر به بر
۸
تا دیدهها گذاره شود از حجابها
تا وارهد ز خانه و مان و ز بام و در
۹
سیمرغ جان و مفخر تبریز شمس دین
بیند هزار روضه و یابد هزار پر
تصاویر و صوت


نظرات