مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۱۲۶

۱

سست مکن زه که من تیر توام چارپر

روی مگردان که من یک دله‌ام نی دوسر

۲

از تو زدن تیغ تیز وز دل و جان صد رضا

یک سخنم چون قضا نی اگرم نی مگر

۳

گر بکشی ذوالفقار ثابتم و پایدار

نی بگریزم چو باد نی بمرم چون شرر

۴

جان بسپارم به تیغ هیچ نگویم دریغ

از جهت زخم تیغ ساخت حقم چون سپر

۵

تیغ زن ای آفتاب گردن شب را به تاب

ظلمت شب‌ها ز چیست کوره خاک کدر

۶

معدن صبرست تن معدن شکر است دل

معدن خنده‌ست شش معدن رحمت جگر

۷

بر سر من چون کلاه ساز شها تختگاه

در بر خود چون قبا تنگ بگیرم به بر

۸

گفت کسی عشق را صورت و دست از کجا

منبت هر دست و پا عشق بود در صور

۹

نی پدر و مادرت یک دمه‌ای عشق باخت

چونک یگانه شدند چون تو کسی کرد سر

۱۰

عشق که بی‌دست او دست تو را دست ساخت

بی‌سر و دستش مبین شکل دگر کن نظر

۱۱

رنگ همه روی‌ها آب همه جوی‌ها

مفخر تبریز دان شمس حق ای دیده ور

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 699
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 434
عندلیب :

نظرات

user_image
بیگانه
۱۳۹۶/۱۲/۱۰ - ۱۴:۴۶:۱۹
در بر خود چون قبا، تنگ بگیرم به بر...
user_image
همایون
۱۴۰۳/۰۴/۳۱ - ۱۹:۲۱:۴۱
غزلی جانانه و طلایی و شبتابی غزلی پهلوانی و دستانی فراتر از فهم و دانش از دل و پندار نیک غزلی از تبار شمس و آفتابی چارپر و شاهی و میدانی