مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۱۲۹

۱

عمر که بی‌عشق رفت هیچ حسابش مگیر

آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر

۲

هر که جزِ عاشقان ماهی بی‌آب دان

مرده و پژمرده است گرچه بود او وزیر

۳

عشق چو بگشاد رخت سبز شود هر درخت

برگ جوان بردمد هر نفس از شاخ پیر

۴

هر که شود صید عشق کی شود او صید مرگ

چون سپرش مه بود کی رسدش زخم تیر

۵

سر ز خدا تافتی هیچ رهی یافتی

جانب ره بازگرد یاوه مرو خیر خیر

۶

تنگ شکر خر بلاش ور نخری سرکه باش

عاشق این میر شو ور نشوی رو بمیر

۷

جمله جان‌های پاک گشته اسیران خاک

عشق فروریخت زر تا برهاند اسیر

۸

ای که به زنبیل تو هیچ کسی نان نریخت

در بن زنبیل خود هم بطلب ای فقیر

۹

چست شو و مرد باش حق دهدت صد قماش

خاک سیه گشت زر خون سیه گشت شیر

۱۰

مفخر تبریزیان شمس حق و دین بیا

تا برهد پای دل ز آب و گل همچو قیر

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 701
کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 2762
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 435
عندلیب :

نظرات

user_image
کیانوش
۱۳۹۳/۰۷/۲۹ - ۰۴:۱۸:۳۱
به نظرم :هر که به جز عاشقان....صحیح است
user_image
مامیترا
۱۳۹۳/۱۱/۰۱ - ۰۱:۴۰:۵۴
من هم با نظر کیانوش موافقم گرچه با اتفاقاتی که در گذر زمان افتاده و بر اساس تغییر واژه هایی که دیده شده و باعث چندگانگی در تصحیح ها شده مانند دیوان حافظ، این نگاه خالی از توجه نیست که مثلا در نسخه اصلی واژه "بجز" آمده باشد، اما در تصحیح ها "جز" خوانده شده باشد. کما اینکه در اشعار دیگر هم این واژه ها به شکل سر هم نوشته آمده. مثلا "برغم" (به رغم) یا واژه "کمپرس" (که مپرس)
user_image
فرشید برزگر
۱۳۹۵/۰۸/۱۶ - ۰۸:۵۹:۳۴
درود بسیار بدیهیه که با "جز" وزن شعر درست نیستدر نسخه های متعدد دیدم "کو" درسته به جای "که":هر کو، جز عاشقان، ماهی بی آب دان
user_image
سیامک بدیعی
۱۳۹۷/۱۱/۰۶ - ۲۰:۵۳:۱۳
با درود نگارش و خوانش درست این چکامه ،اینجنین است :هر که حز عاشق آن ، ماهی بی آب دان مرده و پژمرده است ، گر چه بود او وزیر
user_image
سیامک بدیعی
۱۳۹۷/۱۱/۰۸ - ۰۲:۴۰:۵۴
درود شوربختانه در نوشتن این بیت ، این نادرستی روی داده است که این بیت را دچار کاستی کردهاست . نوشتار نادرست : هر که جر عاشقان ماهی بی آب داننوشتار درست : هر که خز عاشق آن ، ماهی بی آب دان
user_image
مجتبی
۱۳۹۹/۰۲/۱۹ - ۰۶:۰۷:۲۷
همان کلمه‌ی «جز» درست است و باید درست هم خوانده شود«جزِ» باید خوانده شود و به معنای «به جز» است و زیاد در اشعار مولوی هست
user_image
غبار ره
۱۴۰۰/۰۹/۲۷ - ۱۵:۰۰:۰۹
حق با جناب مجتباست   به نظرم از مثنوی هم به چشمم خورده که جز به مابعدش اضافه شده باشد  
user_image
محسن جهان
۱۴۰۱/۰۳/۲۲ - ۰۲:۳۹:۰۱
تفسیر ابیات ۱ و ۲: دلبستگی وعشق درونی به ذات احدیت بایست در لحظه لحظه زندگی جاری بوده و بدون یاد او عمر انسان بیهوده تلف می‌شود. که این عشق مانند آب حیات در دل سالک است.  فقط عاشقان واقعی می‌توانند از این دریای بیکران الهی کاملأ متمتع شوند، و در غیر اینصورت حتی اگر مالک و شاه این دنیا باشی، روحی مرده و پژمرده در کالبد تن بسر خواهی برد. 
user_image
جاوید مدرس اول رافض
۱۴۰۲/۱۱/۲۳ - ۰۷:۱۰:۳۰
چو  دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شکبه جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است... دوستان معانی اصیل و قدیم را در فرمی تازه و به ایجاز با شما خواهم گفت که هم گوش سر میخواهد و هم گوش جاناینجانب، عشق را به سِرُمی خوراکی تشبیه میکنم که مستقیم وارد رگها و کانالهای جان آدمی میشود . و ممد حیات و مفرح ذات میگردد البته حیات معنوی  انسانی نه حیات حیوانی.و این غذای روحانی باعث شکوفائی و جوانه زدن تنه خشکیده پیکره تاکستان جسم و روح آدمی میگردد وگیره های  پیچک شاخهای نو رسته را جهت عروج به آسمان بدست میگیرد  وبالا میکشد تا (ضیاءشمس دوست رحمان) را بجان و دل بگیرد و با جذب آن نور فعل انفعالات و فتو سنتزی ربانی در رگهای این شاخها نو رسته تاک، برای بالندگی وتناوری ایجاد نماید.تا شراب معنوی و روحانی در رگهای این تاک بجریان افتاده و ذخیره شود تا در نهایت ساقی ازلی آنرا در دیگر جام های جان سالکان طریقت سقائی کند.سقاهم ربهم شرابا طهورا.تاکستان وجود و هستی بسان اقیانوسی است پهناور و بیکران محتوی آن شرابی از جنس  شعور است،ناشی از عشق ازلی،که در بر گیرنده کل موجودات درونش میباشد .و راهبری میکند. ولیکن چون هر موجودی استعدادی متفاوت با دیگری دارد.سهم هر موجود.مخصوصا انسان از این شعور و آگاهی برحسب استعداد اوست.تخمه نخستین این استعداد مادر زادی است .ولیکن شکوفائیش لازمه تلاش و رنج و زحمت است تقبل این رنج و زحمت لازمه اش رسیدن به راهبری عشق است، که طبیب با اتصال آن سرم عشق، روح و جسم را پذیرای تقبل زحمات و رنج رسیدن به این شکوفائی را  برای کسب این استعداد مهیا و میسر میسازد. و بر حسب تلاش شخص وشدت عشق  او در تناوری اصله این تاک از آن تخمه نخستین موثر خواهد بود وبعبارتیجان چه باشد جز خبر در آزمون هر که را افزون خبر جانش فزونخبر و آگاهی از ترکیبات موثر در محتوای سرم عشق میباشد.انسان‌های موجود در این اقیانوس وجود،،  در مواجهه با این سودای کسب عشق و از طریق آن کسب این شعور ازلی.برحسب استعدادشانرا میتوان به وجه تمثیل به اشیائی تشبیه کرد.عده‌ای سنگ را مانند هرچند به قعر آب  میروند  اما تنها سطح آنها را آب این اقیانوس در بر می‌گیرد و میپوشاند ولیکن مغزشان را نه چون اقتضای سنگ بودن مانع است تا ازین سرم تغذیه نمایند. گروه دوم به سان تکه‌ای تخته فقط شناور روی آب می‌مانند و تنها وجهی از آنها مماس بر این آب می‌باشد ممکن است رشحاتی را نیز جذب نمایند.وهمین، ذاتشان در جذب چندان مستعد نیست. همچنین گروهی از انسان‌ها به سان بادکنکی باز شناور در روی این آب هستند وبر آب مماس می‌باشند ولیکن هیچ بهره‌ای از آن نمی‌گیرند میانشان هم که پر از باد و خالیست اما گروهی همانند اسفنج می‌باشند آب را در اعماق وجودشان جذب در میان آب می‌روند آب این اقیانوس هم بر آنها محیط است هم محاط . و قطره وجودشان قرین آن شده وخود اقیانوس میشوند این گروه عاشقان واقعی وبرگزیدگانند.ولیکن نباید از سابقه لطف ازل ناامید شد سابقه لطف ازل فرجام ماست که در ازل جرعه‌ای از جام او را ما نوشیده‌ایم، بنابراین از ازل تا به ابد فرصتی است برای رسیدن به دوست به شرطی که مست از باده ازلی بوده