
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۱۳۰
۱
آید هر دم رسول از طرف شهر یار
با فرح وصل دوست با قدح شهریار
۲
دست زنان عقل کل رقص کنان جزو و کل
سجده کنان سرو و گل بر طرف سبزه زار
۳
بحر از این دم به جوش کوه از این لعل پوش
نوح از این در خروش روح از این شرمسار
۴
ای خرد دوربین ساقی چون حور بین
باده منصور بین جان و دلی بیقرار
۵
بشنو از چپ و راست مژده سعادت تو راست
بخت صفا در صفاست تا تو توی اختیار
۶
پرده گردون بدر نعمت جنت بخور
آب بزن بر جگر حور بکش در کنار
۷
هر چه بر اصحاب حال باشد اول خیال
گردد آخر وصال چونک درآید نگار
تصاویر و صوت


نظرات