مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۱۴۵

۱

به من نگر که منم مونس تو اندر گور

در آن شبی که کنی از دکان و خانه عبور

۲

سلام من شنوی در لحد خبر شودت

که هیچ وقت نبودی ز چشم من مستور

۳

منم چو عقل و خرد در درون پرده تو

به وقت لذت و شادی به گاه رنج و فتور

۴

شب غریب چو آواز آشنا شنوی

رهی ز ضربت مار و جهی ز وحشت مور

۵

خمار عشق درآرد به گور تو تحفه

شراب و شاهد و شمع و کباب و نقل و بخور

۶

در آن زمان که چراغ خرد بگیرانیم

چه‌های و هوی برآید ز مردگان قبور

۷

ز های و هوی شود خیره خاک گورستان

ز بانگ طبل قیامت ز طمطراق نشور

۸

کفن دریده گرفته دو گوش خود از بیم

دماغ و گوش چه باشد به پیش نفخه صور

۹

به هر طرف نگری صورت مرا بینی

اگر به خود نگری یا به سوی آن شر و شور

۱۰

ز احولی بگریز و دو چشم نیکو کن

که چشم بد بود آن روز از جمالم دور

۱۱

به صورت بشرم‌هان و هان غلط نکنی

که روح سخت لطیفست عشق سخت غیور

۱۲

چه جای صورت اگر خود نمد شود صدتو

شعاع آینه جان علم زند به ظهور

۱۳

دهل زنید و سوی مطربان شهر تنید

مراهقان ره عشق راست روز ظهور

۱۴

به جای لقمه و پول ار خدای را جستی

نشسته بر لب خندق ندیدیی یک کور

۱۵

به شهر ما تو چه غمازخانه بگشادی

دهان بسته تو غماز باش همچون نور

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 2767
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 443
عندلیب :

نظرات

user_image
ره گذار
۱۳۹۵/۰۵/۱۱ - ۱۷:۰۶:۵۹
مردمان در خواب اند، چون بمیرند بیدار شوند. شرح همین غزل. بر قبر آنه ماری شیمل نوشته شده است.