
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۱۴۷
۱
بکش بکش که چه خوش میکشی بیار بیار
هزیمتان ره عشق را قطار قطار
۲
کنار بازگشادست عشق از مستی
رسید دلشدگان را گه کنار کنار
۳
ز دست خویش از آن ساغری که میدانی
اگر چه نیک خرابم بیا بیار بیار
۴
قرار دولت او خواه و از قرار مپرس
که نیست از رخ او در دلم قرار قرار
۵
نگار کردن چون اشک بر رخ عاشق
حلاوتیست در آن رو که زد نگار نگار
۶
ایا کسی که درافتادهای به چنگالش
ز چنگ دوست رهیدن طمع مدار مدار
۷
تو خون بدی وز عشقش چو شیر جوشیدی
چو شیر خون نشود تو از این گذار گذار
۸
برو به باده مخدوم شمس دین آمیز
که نیست باده تبریز را خمار خمار
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..