مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۱۸۲

۱

تو چشم شیخ را دیدن میاموز

فلک را راست گردیدن میاموز

۲

تو کل را جمع این اجزا مپندار

تو گل را لطف و خندیدن میاموز

۳

تو بگشا چشم تا مهتاب بینی

تو مه را نور بخشیدن میاموز

۴

تو عقل خویش را از می نگهدار

تو می را عقل دزدیدن میاموز

۵

تو باز عقل را صیادی آموز

چنین بیهوده پریدن میاموز

۶

یتیمان فراقش را بخندان

یتیمان را تو نالیدن میاموز

۷

دل مظلوم را ایمن کن از ترس

دل او را تو لرزیدن میاموز

۸

تو ظالم را مده رخصت به تأویل

ستیزا را ستیزیدن میاموز

۹

زبان را پردگی می‌دار چون دل

زبان را پرده بدریدن میاموز

۱۰

تو در معنی گشا این چشم سر را

چو گوشش حرف برچیدن میاموز

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 457
عندلیب :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۹/۰۹ - ۱۳:۱۳:۰۵
تو بگشا چشم تا مهتاب بینیتو مه را نور بخشیدن میاموز..
user_image
عبدالعلی کرمانشاهی
۱۴۰۰/۰۲/۰۴ - ۱۱:۳۶:۰۳
این گونه می رسد که نخستین مصرع مطلع غزل بدین سان باشد: "تو چشم شوخ را دیدن میاموز" که گویا تعبیر "شیخ شوخ" را معنایی محصل، نمی توان یافت الا با تکلفات طویله.
user_image
عبدالعلی کرمانشاهی
۱۴۰۰/۰۲/۰۴ - ۱۱:۳۷:۱۲
اصلاح می گردد:که تعبیر "چشم شوخ" را... الخ.