
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۱۹۰
۱
ای خفته به یاد یار برخیز
میآید یار غار برخیز
۲
زنهارده خلایق آمد
برخیز تو زینهار برخیز
۳
جان بخش هزار عیسی آمد
ای مرده به مرگ یار برخیز
۴
ای ساقی خوب بنده پرور
از بهر دو سه خمار برخیز
۵
وی داروی صد هزار خسته
نک خسته بیقرار برخیز
۶
ای لطف تو دستگیر رنجور
پایم بخلید خار برخیز
۷
ای حسن تو دام جان پاکان
درماند یکی شکار برخیز
۸
خون شد دل و خون به جوش آمد
این جمله روا مدار برخیز
۹
معذورم دار اگر بگفتم
در حالت اضطرار برخیز
۱۰
ای نرگس مست مست خفته
وی دلبر خوش عذار برخیز
۱۱
زان چیز که بنده داند و تو
پر کن قدح و بیار برخیز
۱۲
زان پیش که دل شکسته گردد
ای دوست شکسته وار برخیز
تصاویر و صوت

نظرات