
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۱۹۱
۱
ماییم فداییان جانباز
گستاخ و دلیر و جسم پرداز
۲
حیفست که جان پاک ما را
باشد تن خاکسار انباز
۳
ز آغاز همه به آخر آیند
ز آخر برویم ما به آغاز
۴
هین باز پرید جمله یاران
شه باز بکوفت طبل شهباز
۵
شش سوی مپر بپر از آن سو
کاندر دل تو رسید آواز
۶
هان ای دل خسته نقل ما را
روزی دو سه ماندست میساز
۷
گر خواری وگر عزیزی این جا
زان سوست بقا و ملک و اعزاز
۸
مگشای پر سخن کز آن سو
بیپر باشد همیشه پرواز
۹
پوست سخنست اینچ گفتم
از پوست کی یافت مغز آن راز
تصاویر و صوت

نظرات
تاوتک
همایون