
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۱۹۴
۱
گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
گرچه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز
۲
گرچه چون تاری ز زخمش زخمه دیگر بزن
بازگرد ای مرغ گرچه خستهای از چنگ باز
۳
چند خانه گم کنی و یاوه گردی گرد شهر
ور ز شهری نیز یاوه با قلاوزی بساز
۴
اسب چوبین برتراشیدی که این اسب منست
گر نه چوبینست اسبت خواجه یک منزل بتاز
۵
دعوت حق نشنوی آنگه دعاها میکنی
شرم بادت ای برادر زین دعای بینماز
۶
سر به سر راضی نهای که سر بری از تیغ حق
کی دهد بو همچو عنبر چونک سیری و پیاز
۷
گر نیازت را پذیرد شمس تبریزی ز لطف
بعد از آن بر عرش نه تو چاربالش بهر ناز
تصاویر و صوت

نظرات
ناشناس
صادقی