
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۱۹۷
۱
اگر آتش است یارت تو برو در او همیسوز
به شب فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز
۲
تو مخالفت همیکش تو موافقت همیکن
چو لباس تو درانند تو لباس وصل میدوز
۳
به موافقت بیابد تن و جان سماع جانی
ز رباب و دف و سرنا و ز مطربان درآموز
۴
به میان بیست مطرب چو یکی زند مخالف
همه گم کننده ره را چو ستیزه شد قلاوز
۵
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
۶
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز
تصاویر و صوت

نظرات
ناشناس
محسن
روفیا
روفیا
پاسخگوی نیاز بشر خواهد بود !در این بیت مولانا ضمن به رسمیت شناختن زندگی اجتماعی انسان و تحت تاثیر جبر محیط بودن خاطر نشان میسازد که این اجتماعی بودن هیچ خدشه ای به فردیت انسان وارد نمی کند و هر کسی مسوول اندیشه ها و رفتار و گفتار خویش است .
معصومه
قلاوز
ناشناس
سمانه ، م
روفیا
پاسخش در نیم بیت بعدی نهفته است، اگر رهبر ارکستر جناب ستیزه جو و ستیزه خو باشد که برای فصل کردن آمده باشد نی برای وصل کردن، بلی، یکنفر با نوای ناموزون به مدد قلاووز ستیزه جو میتواند موجب پریشانی کل شود.در بیت بعد نوید می دهد که هر چند بیشینه مردمان به ستیزه برخاسته اند، تو نومید و هراسناک مباش که گر تو چراغ خود بیفروزی ضرورتا از جمعیت پریشان و جنگجو گزندی به تو نخواهد رسید.
امین
ریحان
روفیا
نادر..
۷
نادر..
روفیا
نادر..
علی
نادر..
امیر
محسن
هادی بهار
کاملیا
پاسخ به امیربدو گفت کای پشت بخت تو کوزکسی از شما زنده مانده ست نوزفردوسی
کاملیا
پاسخ به محسن گرامی بود نه امیر.
Karma Fr
الهام
راضیه
امیر محمد بهرامیان
ریحانه
Polestar
مجتبی.ب
پاسخهایتان هستمسپاسگزارم.
nabavar
حمید رضا۴
nabavar
nabavar
امیر ارسلان
محسن
حسن شیخ حسینی
امین
امین
ستارک s.khoshnevis@yahoo.com
محمد حارث محمدی
سید مرتضی عمادیان
حسن جلالی زاده
شاهر وطندوست
رستم وهاب زاده
Naghmeh ilbeigi
فرهود
سهیل امانی
یاشار حبی
سمیرا احمدی
Sufi Molana