مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۱۹۹

۱

یا مکثر الدلال علی الخلق بالنشوز

الفوز فی لقایک طوبی لمن یفوز

۲

من آتشین زبانم از عشق تو چو شمع

گویی همه زبان شو و سر تا قدم بسوز

۳

غوغای روز بینی چون شمع مرده باش

چون خلوت شب آمد چون شمع برفروز

۴

گفتم بسوز و سازش چشمم به سوی توست

چشمم مدوز هر دم ای شیر همچو یوز

۵

ما را چو درکشیدی رو درمکش ز ما

این پرده را دریدی آن پرده را مدوز

۶

ای آب زندگانی بخشا بر آن کسی

کو پیش از این فراق در آن آب کرد پوز

۷

اول چنان نواز و در آخر چنین گداز

اول یجوز آمد و امروز لایجوز

۸

ای جان و بخت خندان در روی ما بخند

تا سرو و گل بخندد در موسم عجوز

۹

در موسم عجوز چو در باغ جان روی

بنماید آن عجوز ز هر گوشه صد تموز

۱۰

گوید به باغ جان رو گویم که ره کجاست

گوید که راه باغ نیاموختی هنوز

۱۱

آن سو که نکته‌ها و رموز چو جان رسد

ای عمر باد داده تو در نکته و رموز

۱۲

تو غمز ما طلب کن خود رمزگو مباش

با آن کمان دولت کو درمپیچ توز

۱۳

گر نفس پیر شد دل و جان تازه است و تر

همچون بنفشه تر خوش روی پشت گوز

۱۴

ان لم یکن لقلبک فی ذاته غنی

لم تغنه المناصب و المال و الکنوز

۱۵

ان کنت ذا غنی و غناک مکتم

کم حبه مکتمه ترصد البروز

۱۶

یا طالب الجواهر و الدر و الحصی

مثلان فی الظلام فهل تدر ما تحوز

۱۷

می‌چین تو سنگ ریزه و در زین نشیب بحر

در شب مزن تو قلب که پیدا شود به روز

۱۸

استمحن النقود به میزان صادق

ردا لما یضرک مدا لما یعوز

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 463
عندلیب :

نظرات

user_image
لیلو -
۱۴۰۳/۰۱/۱۰ - ۰۷:۳۹:۳۳
دوستان لطفا معنی ابیات این غزل را بگذارید سپاس