مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۲۰۱

۱

برای عاشق و دزدست شب فراخ و دراز

هلا بیا شب لولی و کار هر دو بساز

۲

من از خزینه سلطان عقیق و در دزدم

نیم خسیس که دزدم قماشه بزاز

۳

درون پرده شب‌ها لطیف دزدانند

که ره برند به حیلت به بام خانه راز

۴

طمع ندارم از شب روی و عیاری

بجز خزینه شاه و عقیق آن شه ناز

۵

رخی که از کر و فرش نماند شب به جهان

زهی چراغ که خورشید سوزی و مه ساز

۶

روا شود همه حاجات خلق در شب قدر

که قدر از چو تو بدری بیافت آن اعزاز

۷

همه توی و ورای همه دگر چه بود

که تا خیال درآید کسی تو را انباز

۸

هلا گذر کن از این پهن گوش‌ها بگشا

که من حکایت نادر همه کنم آغاز

۹

مسیح را چو ندیدی فسون او بشنو

بپر چو باز سفیدی به سوی طبلک باز

۱۰

چو نقده زر سرخی تو مهر شه بپذیر

اگر نه تو زر سرخی چراست چندین گاز

۱۱

تو آن زمان که شدی گنج این ندانستی

که هر کجا که بود گنج سر کند غماز

۱۲

بیار گنج و مکن حیله که نخواهی رست

به تف تف و به مصلا و ذکر و زهد و نماز

۱۳

بدزدی و بنشینی به گوشه مسجد

که من جنید زمانم ابایزید نیاز

۱۴

قماش بازده آن گاه زهد خود می‌کن

مکن بهانه ضعف و فرومکش آواز

۱۵

خموش کن ز بهانه که حبه‌ای نخرند

در این مقام ز تزویر و حیله طناز

۱۶

بگیر دامن اقبال شمس تبریزی

که تا کمال تو یابد ز آستینش طراز

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 463
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۱/۱۹ - ۱۵:۳۳:۴۹
عشق گنجی عظیم است و رایگان که هر که آمادگی آنرا داشته باشد می‌‌تواند از آن‌ برخوردار شود تا دزدی برجسته و شب رو و چابک گردد، آنان که عاشق نیستند هم دزدند ولی کاملا متفاوت، عاشق از هستی‌ و پادشاه هستی‌ می‌‌دزدد و زاهد و کاسب و سرمایه باز مسجدی و نماز خوان که عشق را نمی شناسد مال مردم و ناتوانان رایکی‌ راز‌ها را شکار می‌‌کند و پادشاه هستی‌ را خشنود می‌‌کند یکی‌ کیسه خود را پر می‌‌سازد و خلق را ناراضیعاشق هر چه می‌‌دزدد به گنج هستی‌ می‌‌افزاید و مهر تایید از هستی‌ و مردم را داراست ولی سوداگر بی‌ عشق چاره‌ای جز کمک گرفتن از دروغ و ریا و تظاهر ندارد وقتی این دو را کنار هم قرار بدهیم پی‌ می‌‌بریم که انسان مقام و جایگاه حقیق ا‌ش کجاست
user_image
همایون
۱۳۹۸/۰۲/۰۵ - ۱۰:۳۱:۱۵
انسان دو ویژگی مخصوص دارد یکی توانایی عشق ورزی و یکی هم استعداد دزدی و یا کشف و دانایی و رمز گشایی، همین دو ویژگی موجب می شود تا تاریکی و سیاهی برای او فضایی گسترده و بی پایان می شود در حالیکه اگر نبود این ویژگی ها، آنگاه تاریکی بسته و تهی می بوداین ویژگی ها گنجی و کمالی است که همراه هر کسی هست هر چند که از آن بی خبر باشد و چنان رفتار کند که گویی کاملن از این گنج بی بهره استانسان از دل تاریکی ها، روشنی ها بیرون می کشد و خورشید ها می سوزاند و ماه ها و زیبایی ها می آفریند که پادشاه هستی را خرسند و همراه و هماهنگ خود می سازداین پیامی است که شمس با خود می آورد