مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۲۰۲

۱

به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز

که گر تو روی بپوشی کنیم ما رو باز

۲

دمی که شعشعه این جمال درتابد

صد آفتاب شود آن زمان سیاه و مجاز

۳

کسی شود به تو غره که روی دوست ندید

کسی که دید مرا کی کند تو را اعزاز

۴

ز گازران مگریز و به زیر ابر مرو

که ابر را و تو را من درآورم به نیاز

۵

اگر چه جان و جهانی خوش به توست جهان

نگون شوی چو رخم دلبری کند آغاز

۶

مرا هزار جهانست پر ز نور و نعیم

چه ناز می‌رسدت با من ای کمین خباز

۷

عباد را برهانم ز نان و از نانبا

حیات من بدهدشان حیات و عمر دراز

۸

ز آفتاب گذشتیم خیز ای ناهید

بیار باده و نقل و نبات و نی بنواز

۹

زمانه با تو نسازد تو سازوارش کن

به چنگ ما ده سغراق و چنگ را ده ساز

۱۰

نبات و جامد و حیوان همه ز تو مستند

دمی بدین دو سه مخمور بی‌نوا پرداز

۱۱

حیات با تو خوشست و ممات با تو خوشست

گهیم همچو شکر بفسران گهی بگداز

۱۲

چو ماه همره من شد سفر مرا حضرست

به زیر سایه او می‌روم نشیب و فراز

۱۳

ز آسمان شنوم من که عاقبت محمود

خموش باش که محمود گشت کار ایاز

تصاویر و صوت

کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 464
عندلیب :

نظرات

user_image
امین افشار
۱۳۹۳/۰۹/۰۵ - ۱۵:۲۶:۱۰
سغراق . [ س َ ] (ترکی ، اِ) سَقْراق . کوزه ٔ لوله دار را گویند خواه سفال و غیر آن . و بعضی گویند این لغت ترکی است . (برهان ). کوزه ٔ لوله دار خواه چینی خواه سفالین و کاسه را نیز گویند و این ترکی است . (رشیدی ) :چون رها کردی هوا از بیم حقدررسد سغراق از تسنیم حق . مولوی|| پیاله ٔ شراب می . در گلستان عدم چون بیخودیستمستی از سغراق لطف ایزدیست . مولوی